سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز در نشریات دانشجویی

با توجه به روحیه دانشجویی که «انتقادی »، «عدالت خواه» و «آرمانگراست» می توان انتظار داشت که نشریات دانشجویی به طنز و طنزپردازی گرایش خاصی داشته باشند و دیدگاه ها و علایق خود را با ویژگی های بالا در قالب طنز ارایه کنند.

طنز و طنزپردازی از جمله مقولاتی است که در تاریخ ادب و فرهنگ ایران زمین قدمتی بسیار طولانی دارد. بررسی متون ادب فارسی نشان می دهد که ادیبان و شاعران ایرانی در تمام ادوار بخصوص در هنگامی که تحت فشارهای حکومتی قرار داشته اند و یا به لحاظ اجتماعی نمی توانسته اند به صراحت سخن بگویند، قالب طنز و مطایبه را برگزیده اند و طنز را به عنوان یکی از قالب های مهم در بیان عقاید و افکار «انتقادی» پرورانده اند.
با توجه به روحیه دانشجویی که «انتقادی »، «عدالت خواه» و «آرمانگراست» می توان انتظار داشت که نشریات دانشجویی به طنز و طنزپردازی گرایش خاصی داشته باشند و دیدگاه ها و علایق خود را با ویژگی های بالا در قالب طنز ارایه کنند. قالب طنز در نشریات دانشجویی که همان اهداف و وظایف مطبوعات را در جامعه دانشگاهی بر عهده دارند به لحاظ قابلیت های آن در پرداخت غیرمستقیم به مسائل و مشکلات بسیار مورد استفاده قرار می گیرد. طنزهای نشریات دانشجویی اگرچه از یک طرف به لحاظ ویژگی های خاص زندگی دانشجویی ، از جمله دورافتادگی از خانواده ، احساس گسیختگی و آزادی در انتخاب زندگی ، زندگی دسته جمعی در خوابگاه ها، دور افتادگی از متن واقعی زندگی اجتماعی و غیره اندکی تند و حتی پرخاشگرانه به نظر می رسند، اما به لحاظ آنکه این نشریات بهترین مکان برای تجربه اندوزی طنزپردازان جوان هستند باید مورد توجه و تقویت قرار گیرند. طنزهای این نشریات به مسئولان دانشگاهی و حتی کل جامعه نقاط ضعف کارهایشان را نشان می دهد و آنها را بدون آنکه به صورت مستقیم مورد انتقاد قرار دهد، به صورت غیرمستقیم به نقد می کشد و متنبه می سازد.
طبق تعریف رایج طنزا «بیان انتقاد تلخ با زبانی شیرین ، کنایی و خنده آور و منصفانه» می توان دو صفت «جسارت و بشاشت» را در نشریاتی که به زبان طنز با مخاطب رابطه برقرار می کنند، جست وجو کرد که شاید این دو صفت اجزای اجتناب ناپذیر طنز نامیده شوند. می توانید در ذهن خود یک نشریه طنز دانشجویی را پرورش دهید.محور طنزهای دانشجویی اغلب موضوعات جالب توجه جوانان است که عبارتند از سیاست:
که جذابترین موضوع برای دانشجویان است ،
ـ مشکلات صنفی: موضوعاتی نظیر کیفیت بد غذاهای سلف سرویس دانشگاه ، مشکل کمبود خوابگاه و...،
ـ مشکلات جوانان: نبود فرصتهای شغلی ، مشکلات مربوط به ازدواج ، تهیه مسکن ، ارتباط میان دختر و پسر و... عمده موضوعات این دسته از آثار را تشکیل می دهد. خلاصه کلام اینکه طنز مورد پسند ذایقه عامه است که در آن کلام بی پرده ، آتشین و جسور را جست وجو می کند که این موضوع در مورد جوانان با توجه به آزادیخواه بودن آنها بخصوص در فضای تئوریک دانشگاه به اوج خود می رسد.
خلاصه کلام اینکه رشد طنز و طنزپردازی در نشریات دانشجویی از آن جهت اهمیت دارد که طنز در صورتی که به «هجو» کشیده نشود می تواند روحیه نقد و انتقاد سالم را در جامعه دانشگاهی ترویج دهد و با توجه به اینکه آزادی قلم و بیان لازمه دموکراسی و از مهمترین آزادی های مدنی است باید پذیرفت که یکی از جوامع مدنی پویا و در عین حال عدالت خواه ، دانشگاه و محیط آکادمیک آن است که بدون وجود نشریات قوی و فعال توسعه فرهنگی سیاسی در آن امکان پذیر نیست. رعایت اصول اخلاقی و شخصیت افراد شاید تنها خط قرمز نشریات طنز دانشجویی باشد زیرا دانشجویان به وسیله نشریات در سطح دانشگاه روحیه انتقادپذیری افراد)دانشجویان و دانشگاهیان ( را تقویت می کنند.

 




ادامه مطلب

[ شنبه 90/6/5 ] [ 12:53 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

چگونه خندهرو و شوخ طبع باشیم؟

از مدت ها قبل پژوهشگران به این نتیجه دست پیدا کرده اند که یکی از فاکتورهای حیاتی برای قضاوت در مورد کیفیت رابطه، اندازه گیری میزان خوش مشربی و شوخ طبعی در آن است. اگر در یک رابطه خنده وجود داشته باشد، می توان نتیجه گرفت که آن ارتباط سالم است.

 

زمانی که خنده و شادی متوقف شود، ارتباط به لبه پرتگاه نزدیک خواهد شد. اگر شما به دنبال آن هستید تا روابط رضایت بخش تری را چه در محیط خانه و چه در ارتباطات شغلی خود داشته باشید، باید به شادی و لبخند اهمیت داده و حس شوخ طبعی خود را نیز افزایش دهید.

در این قسمت شما را با 5 تکنیک آشنا می کنیم که به واسطه آن هم می توانید حس شوخ طبعی خود را ارتقا بخشید و هم سلامت روابط خود را تضمین کنید.

 

خنده رو


1- با تمرکز بر روی موضوعات جالب سعی در بیدار کردن حس شوخ طبعی خود داشته باشید. شاید این امر در مراحل اولیه قدری دشوار به نظر برسد، اما چیزی نخواهد گذشت که تمام اطراف خود را مملو از چیزهایی خواهید دید که باعث بیدار کردن حس خوشحالی در شما می شوند. با اتکا به این شیوه از زندگی خود نیز لذت بیشتری خواهید برد.


2- اگر احساس می کنید که به تازگی خیلی کمتر از گذشته می خندید، شاید بهتر باشد که ارتباط خود را با افراد شوخ و با مزه بیشتر کرده و از افراد بی حوصله و غمگین فاصله بگیرید.


3- یاد بگیرید که به برخی از کارهای خودتان هم بخندید. اگر این کار را نکنید، این حق را به دیگان می دهید تا به شما بخندند. بسیاری از افراد به دلیل ناامنی ها و ترس هایی که در وجود خود احساس می کنند، قادر به انجام یک چنین کاری نیستند. آنها از این می ترسند که در نظر دیگران احمق و فاقد صلاحیت جلوه کنند. به هر حال همه افراد در زندگی خود دچار اشتباه می شوند، اگر به اشتباهات خود بخندید آنها را کم اهمیت جلوه می دهید. همچنین این امر از جمله خصیصه های فطری انسان نیز قلمداد میشوند.


4- عکس های جالب و جوک های بامزه را جمع کنید و بر روی در یخچال یا تابلوی اعلانات بچسبانید تا همه بتوانند آنها را ببینند و لذت ببرند. البته باید از انواع جوک های نژاد پرستانانه، برانگیزاننده جنسی و پلید صرف نظر کنید. باور کنید که بدون وجود یک چنین مسائلی باز هم می توانید بخندید. من به شخصه ارزشی برای مقوله های زشت قائل نیستم.


5- از حس شوخ طبعی برای حل مشکلات موجود در روابط خود بهره بگیرید. زمانیکه در رابطه خود به بن بست می رسید، سر شوخی را باز کنید.
یکی از دوستانم تعریف میکرد که چندی پیش با همسر خود مشاجره ای داشت. در گرماگرم بحث همسرش ناگهان حرف بدی به او زد، دوست من هم با شنیدن آن عبارت به همسرش گفت تو با بیان یک چنین عبارات زننده ای کمر مرا شکستی! ناگهان همسرش شروع به خندیدن کرد و خودش هم همین کار را ادامه داد. چیزی نمی گذرد که هر دو یادشان می رود که چرا با هم دعوا می کردند و همه چیز به حالت عادی باز می گردد.


باید توجه داشته باشید که شوخ طبعی ذاتی نیست و یک امر کاملاً اکتسابی میباشد. شما اگر بخواهید به راحتی می توانید حس شوخ طبعی خود را افزایش دهید. زمانی که این کار را انجام دهید به این نتیجه می رسید که روابطتتان غنی تر و مستحکم تر می شوند. مردم هم به چشم یک فرد جذاب تر به شما نگاه می کنند. این امر هم به نوبه خود سبب می شود که حس شوخ طبعی شما باز هم بیشتر ارتقا پیدا کند

 




ادامه مطلب

[ شنبه 90/6/5 ] [ 12:52 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

تست هوش برا نوجونا

تست 1 - فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید. در ایستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس می شوند، در ایستگاه دوم 3 نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند. راننده چند سال دارد؟

تست 2 - پنج کلاغ روی درختی نشسته اند، 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند. حال چه تعداد کلاغ روی درخت باقی می ماند؟

تست 3 - چه تعداد از هر نوع حیوان به داخل کشتی موسی برده شد؟

تست 4 - شیب یک طرف پشت بام شیروانی شکلی شصت درجه است و طرف دیگر 30 درجه. خروسی روی این پشت بام تخم گذاشته است. تخم به کدام سمت پرت می شود؟

تست 5 - این سوال حقوقی است. هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در مرز این دو سقوط می کند، بازمانده ها را کجا دفن می کنند؟

تست 6 - من دو سکه به شما می دهم که مجموعش 30 تومان می شود. اما یکی از آنها نباید 25 تومانی باشد. چطور ؟

.

.

..

.

.

.


.

.

.

.

.

.

1 - راننده اتوبوس هم سن شما باید باشد . چون جمله اول سوال می گوید " تصور کنید که راننده اتوبوس هستید."

1 - راننده اتوبوس هم سن شما باید باشد . چون جمله اول سوال می گوید " تصور کنید که راننده اتوبوس هستید."

2 - همه کلاغ ها ، چون آنها فقط " در شرف پرواز " هستند و هنوز از روی درخت بلند نشده اند.( اگر جواب شما 2=3-5 بوده بدانید دوباره محاسبات جلوی تفکرتان را گرفته است.)

3 - هیچ . آن نوح بود که حیوانات را به کشتی برد و نه موسی ( "چه تعداد " جلوی فکر کردن شما را گرفته است.)

4 - هیچ کدام . خروس ها که تخم نمی گذارند.اگر شما سعی کردید جواب توسط محاسبات و مقایسه اعداد بدست آورید ، شما دوباره به وسیله اعداد منحرف شدید.

5 - بازمانده ها را دفن نمی کنند . آنها جان سالم بدر برده اند . شما به وسیله کلمات حقوقی و دفن کردن منحرف شده اید.

6 - یک 25 تومانی و یک 5 تومانی . به یاد بیاورید ( فقط یکی از آنها ) نباید 25 تومانی باشد و همین طور هم هست . یک سکه 5 تومانی داریم.شما با عبارت " یکی از آنها نباید … "

فریب خوردید یا زرنگی کردید




ادامه مطلب

[ شنبه 90/6/5 ] [ 12:50 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

درس عبرت

روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زباله‌ها دنبال چیزی برای خوردن می‌گشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد. آن را برداشت و رویش دست کشید. می‌خواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد.

در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد.
پیرزن چراغ را پرت کرد؛ با ترس و تعجب عقب‌عقب رفت و دید که چند قدم آن طرف‌تر، یک غول بزرگ ظاهر شد. غول فوری تعظیم کرد و گفت: «نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم. مگر قصه‌های جورواجوری را که برایم ساخته‌اند،‌ نشنیده‌ای؟ حالا یک آرزو کن تا آن را در یک چشم به هم زدن برایت برآورده کنم. امّا یادت باشد که فقط یک آرزو!"
پیرزن که به خاطر این خوش‌اقبالی توی پوستش نمی‌گنجید،‌ از جا پرید و با خوش‌حالی گفت‌: "الهی فدات بشم مادر"!
امّا هنوز جمله ی بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد.

... و مرگ او درس عبرتی شد برای آن‌ها که زیادی تعارف می‌کنند!

 




ادامه مطلب

[ شنبه 90/6/5 ] [ 12:49 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

تست هوش

لطفا ابتدا سوالات را پاسخ دهید و سپس جواب ها رو ببینین....
خودتون رو هم گول نزنید...
اما سئوالات !!
 
سوال 1 - فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید. در ایستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس می شوند ، در ایستگاه دوم 3 نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند . راننده چند سال دارد ؟
 
سوال 2 - پنج کلاغ روی درختی نشسته اند ، 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند . حال چه تعداد کلاغ روی درخت باقی می ماند؟
 
سوال 3 - چه تعداد از هر نوع حیوان به داخل کشتی موسی برده شد ؟
 
سوال 4 - شیب یک طرف پشت بام شیروانی شکلی ، شصت درجه است و طرف دیگر 30 درجه است . خروسی روی این پشت بام تخم گذاشته است . تخم به کدام سمت پرت می شود ؟
 
سوال 5 - این سوال حقوقی است . هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در مرز این دو سقوط می کند ، بازمانده ها را کجا دفن می کنند ؟
 
سوال 6 - من دو سکه به شما می دهم که مجموعش 30 تومان می شود. اما یکی از آنها نباید 25 تومانی باشد . چطور ؟

.

.

.

.

.

.

.

.

 

جواب ها

1 - راننده اتوبوس هم سن شما باید باشد . چون جمله اول سوال می گوید " تصور کنید که راننده اتوبوس هستید."
 
2 - همه کلاغ ها ، چون آنها فقط " در شرف پرواز " هستند و هنوز از روی درخت بلند نشده اند..( اگر جواب شما 2=3-5 بوده بدانید دوباره محاسبات جلوی تفکرتان را گرفته است.)
 
3 - هیچ . آن نوح بود که حیوانات را به کشتی برد و نه موسی ( "چه تعداد " جلوی فکر کردن شما را گرفته است.)
 
4 - هیچ کدام . خروس ها که تخم نمی گذارند.اگر شما سعی کردید جواب توسط محاسبات و مقایسه اعداد بدست آورید ، شما دوباره به وسیله اعداد منحرف شدید.
 
5 - بازمانده ها را دفن نمی کنند . آنها جان سالم بدر برده اند . شما به وسیله کلمات حقوقی و دفن کردن منحرف شده اید.
 
6 - یک 25 تومانی و یک 5 تومانی . به یاد بیاورید ( فقط یکی از آنها ) نباید 25 تومانی باشد و همین طور هم هست . یک سکه 5 تومانی داریم.شما با عبارت " یکی از آنها نباید … " فریب خوردید.




ادامه مطلب

[ شنبه 90/6/5 ] [ 12:47 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

چند تست هوش توپ و البته جدید

- در جمله:

زرده ی تخم مرغ سفید است

زرده ی تخم مرغ سفید هست

کدام جمله از نظر دستور زبان فارسی درست است؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جواب: آخه نابغه زرده ی تخم مرغ سفیده؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟

 

 

 

 

2- یه تست جالب: دوستان این تست هوش اصلا نکته ی انحرافی ندارد.

 

یه مرد دیوونه ای که فقط از تمام زندگیش یه جمله بلده اونم نه هستش نگهبان یه پارک بزرگ میشه و ملت فقط با اجازه از این مرد میتونن وارد پارک بشن. اما چون فقط این مرد کلمه نه رو میدونه هر کس که میاد بره پارک این مرد نمیزاره (مثلا مردم که میان برن پارک به نگهبانه میگن اجازه میدی بریم داخل اونهم میگه نه) اما یه دختره میاد یه جمله میگه و نگهبانه با وجود اینکه میگه نه میره داخل بدون اینکه دردسری درست!

به نظر شما اون دختر چه جمله ای گفت که رفت داخل؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جواب: آهای اونایی که منفی گرا هستید یه وقت فکر بد نکنید. دختره به نگهبانه میگه مشکلی نیست برم تو نگهبانه هم میگه نه.

 

 

3- روزی حاکمی سنگ دل بر نوکر بیچاره خویش خشم گرفت و اورا به اعدام محکوم نمود. از طرفی برای اینکه لطفی هم بکنه یه خروس به نوکر داد و گفت هر گونه که خروس را بکشی من هم همان گونه تورا میکشم اگر آن را سر ببری منهم شما را سر میبرم اگر آنرا تیکه تیکه کنی من هم تورا تیکه تیکه میکنم و..... اما اگر خروس را طوری بکشی که ما نتوانیم آنوقت شما آزادید.

نوکر بدبخت نشست و چندی فکر کرد و آن خروس را طوری کشت که آن حاکم نوکر را آزاد کرد.

به نظر شما نوکر چگونه خروس را کشت؟

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جواب: نوکر سر خروس رو کرد تو دهن خودش فرو برد و اونو خفه کرد اما اونا نمیتوانستند سر نوکر را در دهان دیگری فرو برند و نوکر را خفه کنند.

سعی میکنم بیشتر بزارم و البته جدیدتر. چطور بودن؟




ادامه مطلب

[ شنبه 90/6/5 ] [ 12:40 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

آگهی های خنده دار تبلیغاتی ( طنز)


رستورانی واقع در یکی از خیابان های شهر نیس در جنوب فرانسه "دوزخ دانته" نام گذاری شده است. ولی روی در ورودی این رستوران این تابلو به چشم می خورد:

با تهویه هوای مطبوع

2-در یکی از آرایشگاه های اسکاتلند این آگهی جلب توجه می کند:

"غیبت باعث بلند شدن موها می شود."

3-بر سر در یک خانه قدیمی در انگلستان ای تابلو نصب شده است:

"مدرسه دخترانه "سنت مارگریت" کلاس های آمادگی برای پسران!"

4- در یکی از رستوران های شهر"شیکاگو" این آگهی جلب توجه می کند:

"اگر عادت دارید که خاکستر سیگار خود را توی فنجان بریزید. پس به خدمتکار رستوران بگویید که قهوه شما را درون یک زیر سیگاری بیاورد!"

5-این آگهی در یک هتل آمریکا نصب شده است:

"در بستر سیگار نکشید. چون خاکستری که فرو می ریزد ممکن است خاکستر خود شما باشد!"

6-بر بالای سر در یک کلیسادر انگلستان تابلویی بدین مضمون نصب شده است:

"کمک کنید تا جلوی فاسد شدن حقیقت و ایمان را بگیریم."

7-صاحب یکی از رستوران های سوئد ای اطلاعیه کوچک را پشت پنجره رستوران خود چسبانده است:

"داخل شوید.خستگی را از تن بیرون کنید و ناهار را در کمال آرامش صرف نمایید. زیرا دستگاه تلویزین ما در دست تعمیر است."

8-در کمپ سربازان امریکایی در ویتنام که قسمتی از مهمات در آنجا نگهداری میشد روی یکی از اتاقها این اخطار به چشم می خورد:

"انبار مهمات.لطفا آهسته در بزنید."

9-یکی از گدایان هند این تابلو را بر سینه خود نصب کرده بود:

"از پذیرفتن سکه های تقلبی معذور هستم!"

10-در یکی از رستوران های قدیمی سوئس این آگهی به چشم می خورد:

"دزدیدن هر گونه کارد و چنگال و نمکدان برای توریست ها آزاد است."

11-در یکی از جاده های جنگلی امریکا که محل رفت و آمد گوزن ها است این تابلو وجود دارد که:

"گوزن ها مراقب اتو مبیل ها باشید!"

12-این آگهی در یکی از سوپر مارکت های فرانسه که این روز ها گرانی در آن کشور کولاک می کند به چشم می خورد:

"اگر می خواهی فردا یک "فرانک"منفعت کنی هر چیزی را امروز بخر

 




ادامه مطلب

[ جمعه 90/6/4 ] [ 2:21 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

خنده دار ترین وصیت نامه جهان

بسم الله الرحمن الرحیم
انالله و انا الیه راجعون

اینجانب ل فرزند ر در صحت عقل وصیت می کنم:


کفن و دفن
ماده ? - پیکرم با رعایت تمامی شعائر مذهبی به خاک سپرده شود. نماز میت اقامه شود و از عر زدن بالای کفن باز شده ام دریغ نشود. از این کارهایی که توی قبر می کنند اعم از شانه تکان دادن و به پهلو خواباندن و ورد خواندن توی گوش کلهم انجام شود.


 


ماده ? - مراسم سوم و هفتم و چهلم و سال و الخ با رعایت تمام جزئیات و دعوت از یک چپ فسیل ارزان قیمت جهت سخنرانی در وصف خدمات من به کارگران، در مسجد برگزار شود.


تبصره یک: از این مسجدهایی که مراسم را با میز و صندلی برگزار می کنند نباشد. قشنگ هیاتی کنار هم بنشینند و چای و خرمایشان را بخورند.


تبصره دو: برای سخنرانی دکتر ف.ر را پیشنهاد می کنم.


ماده ? - شام و نهار مراسم ها بنا به صلاحدید پدرم باشد. اصراری ندارم.


تبصره یک: اگر تصمیم به غذا دادن گرفته شد مرغ نباشد که یکی سینه بخواهد و یکی ران و خلاصه پسرها با این حرفها وسط مراسم عزای من خودشان را خراب کنند و کرکر بخندند. کباب کوبیده بدهید و عزیز مراقب باشد دخترها هره کره نکنند.


تبصره دو: سهم بچه ها را کامل بدهید.


ماده ? - من را در امامزاده ج دفن کنید. اگر امامزاده ج جا نداشت هر جا غیر از بهشت زهرا. با این قبرهای سری دوزی شده بهشت زهرا که شبیه کارخانه تدفین است و مرده ها شبیه مواد خام تولیدش هستند حال نمی کنم.


ماده ? - واضح است که مواد بالا تماما جهت جلب رضایت خاطر والدینم است. آنها می توانند در هر کدام از این مواد دخل و تصرف کنند.


تبصره یک: اگر آنها آنقدر از خودگذشته بودند که عمیقا دلشان بخواهد بنا به اعتقاد من با جنازه ام رفتار کنند عرض می کنم که اصولا اهمیتی ندارد. می توانند هربلایی سر جنازه ام بیاورند جز اینکه مثل قرتی ها بسوزانندش.


تبصره دو: بد نیست به گزینه اهدا به باغ وحش پارک ارم جهت سیر کردن شیرهای گرسنه هم فکر شود.


ماده ? - اگر «م» در تمامی مراسم ها در صف مقدم نبود تبصره یک ماده 7 و همچنین ماده 10 اجرا نشوند.


ارث

ماده ? - تمام چیز مثقال اموالم در اولین فرصت فروخته شود و به مصرف مسافرت و خوش گذرانی والدینم برسد. در واقع من در تمام این سالها فقط به این دلیل مستقل نشدم که شرایط عیاشی در خانه پدری مهیا بود و با توجه به اینکه می دانم کارهای من با اعتقادات والدینم نمی خواند از طریق این ارث می خواهم عامدا «ندید گرفتنشان» را جبران کنم.


تبصره یک: اگر والدینم مکه، کربلا، نجف و کلا مکان های مذهبی را برای خوشگذرانی انتخاب کردند بدون سئوال و جواب و گوش دادن به توجیهاتشان پس گرفته و به «م» برسد تا او عیاشی کند.


تبصره دو: اگر او هم ور حاج جبارش ورم کرد و خواست سرمایه گذاری کند سهمم به مصرف گربه های بی خانمان شهر تهران برسد. (منظور این است که با اموال من سرمایه گذاری دنیوی و اخروی نشود. فی المجلس در راه عیش و نوش به جریان بیافتد.)


تبصره سه: «م» خباثت را کنار بگذارد و به جای فراهم کردن شرایط اجرای تبصره اول به پدرم یاد بدهد که عیاشی فقط کباب باد زدن توی باغ نیست. می تواند تا قبل از عملی شدن پیش برود و در صورت نیاز او را با آق رضا کرجی آشنا کند.


ماده ? - عینکم به خانم «س» برسد که در زمان زنده بودنم دهنم را زد بسکه پرسید چند خریدی و از کجا و آیا قسطی هم می شود.


تبصره: در صورتی که عرضه نداشت آقای «ع» ساده دل را برای ازدواج متقاعد کند بهتر است برود بمیرد، مثل حالای من. عینکم هم به همان مصرفی که در تبصره دوم ماده  ? آمده برسد.


ماده ? - کتابخانه ام به همسر آقای «الف-م» برسد که رندانه عاشق تیر و تخته اش شد بی آنکه به کتابهایم توجهی نشان بدهد و حتی گفت «چه چیزهایی می شود توش چید» و وقتی من گفتم کریستال؟ چشم هایش برق زدند.


ماده ?? - کتاب ها، فیلم ها و تمامی وسایل اتاقم به «م» برسد. به این شروط:
بند یک: پس از مرگم او اولین نفری باشد که وارد اتاقم بشود و تمام گوشه موشه ها را خوب نگاه کند که گندی به جا نگذاشته باشم.


بند دو: چون هیچ ضمانتی وجود ندارد مراما قول بدهد که حافظه کامپیوترم را بپکاند یا لااقل فایل های عکس بندگان خدا را پاک کند. هر چند می دانم آخر سر کمپلت می فروشد به یک نوجوان ح.شری.


بند سه: لوازم بهداشتی که توی جعبه ای در کمدم قرار دارد را یا به مصرف برساند و یا به هر ترتیب از آن خانه دور کند.


بند چهار: نرود توی مایه های «رفیق از دست داده» تا از مرگ من نردبانی بسازد برای تور کردم مادام خ. در این صورت مش قل و زمبه است.


بند پنج: سیم کارتم را بفروشد و با پولش یک حال مختصری به آقای «م-موتورساز» بدهد که زندگی را برای جفتمان هدف دار کرد.


بند شش: بی خیال سهمش از این دوربینه بشود و آن را یک جوری برساند به  بیچاره هایی که جلوی در سینما زار می زنند و فکر می کنند تنها دلیل فیلم نساختن شان نداشتن امکانات است. مخصوصا برای خنده برساند به دست اینهایی که قصد دارند یک فیلم عرفانی مدرن بسازند. اینهایی که در ادبیات بیضایی را میپرستند و مونولوگ آخر گرگدن یونسکو را حفظ کرده اند. خودش می داند.


ماده ?? - سطل فلزی فیلتر سیگارهایم به مادرم برسد بسکه تا دو روز خانه نبودم برش داشت و تغییر کاربری داد.


ماده ?? - فندک های رومیزی درشکه ای، شیری، اسبی و سماوری را که الف در سفرهای مختلف برایم سوقاتی آورد به اضافه تمام جاسیگاری هایم به آقای «م-شیرازی» برسد. به پاس یک عمر کام سنگین گرفتن از وینستون قرمز.


باقیات الصالحات
ماده ?? - هر چند می دانم تا هفت هشت نسل بعد از من کتاب هایم به درد هیچ کدام از اعضای آن خانواده نمی خورد اما مثل آقای صفار درباره اثرات مخرب این کتاب ها هشدار میدهم و توصیه می کنم اگر به هر دلیلی ماده ?? اجرا نشد کتاب ها را یکجا به بزخرهای میدان انقلاب بفروشید. درباره تبعات عدم اجرای این بند همینقدر عرض کنم که بچه اصولا حالیش نیست. فکر می کند هرچیزی را که بشود خواند باید خواند. مثلا من به طور اتفاقی فارسی خواندن را با «داستان راستان» علامه شهید دکتر و الخ مرتضی مطهری شروع کردم و کار به جایی رسید که در طول زندگی پرخیر و برکتم دهن تک تک تان را آسفالت نمودم. حالا فرض کنید بچه ای خواندن را با کافکای دایی جون مرحوم شروع کند. خودتان تهش را حدس بزنید.


ماده ?? - برای نسل های بعدی مخصوصا بچه های احتمالی خواهرهایم از چاخان درباره شخصیت علمی-ادبی-فرهنگی-هنری دایی جون مرحوم کم نگذارید. یک طوری پروپاگاندا کنید که بچه خیال برش دارد «ببینی چی بوده». برای روحیه شان خوب است. در مورد ما که جواب داد.


تبصره: روزنامه های ??-?? سالگی ام را به گمانم مادرم قایم کرده. برای آنکه بچه به محض آنکه به سن عقل رسید متوجه تبلیغات نشود بهتر است معدوم شوند و کلا اسمم را هم بهشان کج و کوج بگویید چون می توانند با یک سرچ ساده در گوگل کل زندگی ام را بخوانند و آنوقت دستتان رو می شود. بهتر است یک چیزهای کلی در مورد اینکه فلانی چه قله هایی را فتح کرد و خلاصه ابر مردی بود بگویید و وارد جزئیات نشوید.


ماده 15 - اگر بعد از مرگم زنی ادعا کرد از من بچه ای دارد به فرزندی قبولش کنید. چون اولا زندگی جنسی بی نظمی داشتم و اصلا بعید نیست راست گفته باشد. دوما. بگیریم صدی نود دروغ می گوید. خب. مگر من نباید نسلتان را ادامه می دادم؟ ایناهش!


تبصره: اگر بچه دختر بود بگویید فلانی مشکلاتی داشته که اساسا بچه دار نمی شده. مدارک پزشکی اش را هم اگر دادگاه خواست می سپارم آقای دکتر ه جور کند.


خیرات
ماده 16 - چند سال پیش در یکی از این شهرهای جنوبی برای کاری رفته بودم. پرواز برگشتم ساعت شش بود و من از هفت صبح تا چهار بعدازظهر توی شهر سگدو زده می زدم و تازه کارم تمام شده بود. فقط هزارتومن پول توی جیبم بود که باید کرایه ماشین میدادم تا فرودگاه و کارت بانک و تنخواه اداره ای که برایش به سفر آمده بودم را هم توی کیفم جاگذاشته بودم. خلاصه گرسنه بودم و نفهمیدم چطور شد که یکهو دیدم یک سینی پر از نان و پنیر و خرمای ساندیچی جلویم ظاهر شد. به طرز خطرناکی چسبید آنچنان که کم مانده بود شهادتین را بگویم و به راه راست بازگردم و بروم آن دنیا و شفاعت مرحومی که برایش خیرات داده بودند را بکنم. از همین چیزها خیرات کنید.


حق الناس
ماده 17 -  قرضی ندارم و طلبم هم از بیچاره هایی است که شرم می کنید وصولش کنید. کلا بی خیال.


ماده 18 - در زندگی یک مورد ازاله بکارت داشتم که گاهی اوقات روی وجدانم است. هرچند قضیه زیاد جدی نیست و اصلا حالا که خوب فکر می کنم به این نتیجه می رسم که بهم تجاوز شده ولی محض محکم کاری «م» یک حلال بودی بطلبد. حلال هم نکرد به درک. دایورت کند به چیز جنازه ام. تازه به گمانم طرف می خواست برود بازیگر بشود. «م» می تواند به عنوان وارث من یک سهمی از قراردادهای احتمالی اش را هم بگیرد چون راهش را برای رسیدن به هدف هموار کردم

  

 

خنده دار ترین وصیت نامه جهان



 

 
 



ادامه مطلب

[ جمعه 90/6/4 ] [ 2:20 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

اس ام اس خنده دار گشنگ SMS

پدری به دخترش میگه: دخترم راجع به پیشنهاد ازدواجی که بهت داده اند خوب فکرهایت رو بکن.
دختر گریه کنان میگه: ولی من می خواهم پیش مامانم باشم.
پدر: خوب، اونم با خودت ببر عزیزم

 

پدر: پسرم بزرگ شدی میخوای چه کاره بشی؟
پسر: سیاستمدار
پدر: مگه عقلت کمه؟
پسر: یعنی شرطش اینه!؟

 

مادر و بچه جلوی قفس میمونه...
بچه: مامان این میمونه شبیه عمه کبری است.
مادر: وای! عزیزم اگر به گوشش برسه خیلی ناراحت میشه ها.
بچه: مامان من خیلی یواش گفتم میمونه نشنید!


بچه اولی: پدر تو هم بهت یاد داده قبل از غذا دعا بخونی؟
بچه دومی: نه، آخه مادرم خوب غذا درست می کنه!


فریدون همیشه لباس مشکی می پوشیده. دوستاش میگن چرا همیشه مشکی می پوشی؟
میگه: آخه من ختم روزگارم!


محکوم به اعدام: آخرین آرزوم اینه که پسرم را ببینم.
دادستان: اشکال نداره، پسرت کجاست؟
محکوم: من هنوز ازدواج نکرده ام!


معلم: چرا رفته هستم غلط است؟
شاگرد: آقا اجازه، برای اینکه شما هنوز نرفته هستید


زن از شوهرش پرسید: چرا وقتی که من آواز میخوانم، تو از پنجره بیرون را نگاه میکنی و میخندی؟
شوهر میگه: برای اینکه مردم تصور نکنند من دارم تو را کتک می زنم و تو داری با جیغ و داد گریه می کنی!


مشتری: این کت چنده؟
فروشنده: 100 هزار تومان
مشتری: وای! اون یکی چنده؟
فروشنده: وای وای!!


به طرف میگن "تور" را تعریف کن؟ میگه: تور مجموعه سوراخهایی هستند که با نخ به هم وصل شده اند!


زن: تموم بچه ها عقلشونو از من به ارث بردن
مرد: ... حق با توست، چون عقل من سر جاشه!


از حیف نان می پرسن یه موجود نام ببر... می گه یخ. می گن یخ که موجود نیست. می گه هست، چون همه جا نوشته یخ موجود است!


سه نفر ایرانی تو دوبی کنار ساحل خلیج فارس علیه آمریکا شعار میدادن و میگفتن:
خلیج فارس ایران محل دفن ریگان.
یه ناو آمریکایی که از اونجا رد میشد اینا رو دستگیر میکنه. به اولی میگن خب تو چی میگفتی؟ یهو جوش میاره میگه: خلیج فارس ایران محل دفن ریگان! میگیرن میکشنش.
به دومی میگن تو چی میگی؟ میترسه میگه والا به خدا من فقط گفتم خلیج فارس ایران محل ماهیگیران! آزادش میکنن.
به سومی میگن تو چی میگی؟ میگه: من گفتم خلیج فارس ایران آسفالت باید گردد!


به بیل گیتس میگن سرمایه اولیت چقدره؟
میگه: الان رو می گی! یا... الانو!!!!

 

یک روشنفکره از نویسنده میپرسه: شما از اصطلاح خلاء دردناک زیاد استفاده میکنید، مگه ممکنه چیزی هم خالی باشه هم درد کنه؟
نویسنده میگه: عجیبه! مگه شما تا حالا سردرد نگرفتید؟


هر کاری میکردن غضنفر رو از زیر آوار زلزله بیرون بیارن نمی گذاشته، فقط هی داد میزده من کاری نکردم به خدا، فقط سیفونو کشیدم!


غضنفر داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم گرفت منو و خورد.
دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!
غضنفر میگه: ای بابا، چه زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی!؟


یارو زنگ می زنه به دکتر خانوادگیشون، می گه: حال پدرم اصلا خوب نیست بیاین و نگاهی بهش بکنید.
دکتره میگه: من پرونده بابای شما رو خوب خوندم و می دونم باباتون کاملا سالمه فقط خیال می کنه که مریضه اصلا جای نگرانی نیست.


بعد از یک هفته دکتره زنگ می زنه به طرف تا حال پدرش رو بپرسه می گه: خوب، حال پدرت چطوره؟
یارو میگه: والا نمی دونم، فقط از دیروز تا حالا خیال می کنه که مرده!

 

زن از شوهرش می پرسه: عزیزم، تو منو دوست داری؟
مرد میگه: خوب معلومه عزیزم، اگه دوست نداشتم، چطور می تونستم هر شب بیام خونه پیشت، وقت و عمرم رو تلف کنم؟

 

به غضنفر میگن: یه میوه خوشمزه، آبدار و شیرین نام ببر؟
میگه: خیار!
بهش میگن: خیار کجاش آبدار و شیرینه؟
حیف نون میگه: با چایی شیرین بخور، نظرت عوض میشه!

 

جمشید از دوستش می پرسه: تو کجا به دنیا اومدی؟ دوستش می گه تو بیمارستان. جمشید می گه: آخی! مریض بودی؟

 

دکتره تازه فارغ التحصیل شده بوده! برا مریضش قرص می نویسه، می گه: یکی قبل از خواب بخور، یکی قبل از بیدار شدن!

 

یارو میره تو جنگل میگه مو شیر و پلنگ، وخورم!
یکدفه شیره نعره میکشه طرف میگه: مو گاهی وقتا غلط زیادی هم موخوروم.

 

معلم: بگو ببینم، کمبوجیه چه جور پادشاهی بود؟
شاگرد: پادشاه بدی نبود، فقط همیشه از کمبود بودجه شکایت داشت!!!

 

مادر : علی بیا اسفناج بخور آهن دارد
علی : آخر مادر جان الان آب خوردم می ترسم زنگ بزنم!

 

خبرنگار: چرا قبل از هر بازی به حمام می روی؟
فوتبالیست: برای اینکه گلهای تمیز بزنم.!!!!

 

معلم: بگو به غیر از اکسیژن چه چیزهایی در هوا وجود دارد؟
شاگرد : آقا اجازه، کلاغ ، مگس ، پشه !!!!




ادامه مطلب

[ جمعه 90/6/4 ] [ 2:18 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

خفن کده ای از جوکهای جدید و خنده دار



یارو لب دریا همش داد میزد آفرین، ما شالا ،ازش میپرسن چه کار میکنی؟ میگه :پسرم 1 ساعته رفته زیر آب هنوز بر نگشته عجب نفسی داره ها ..؟!
_____________________________
مردا 2 روز خوب و خوش توی زندگی دارن ؟ یکی وقتی زن میگیرن و روزی که او را به قبر میسپارند
_________________________________-
می دونی اگه پرشیا با 206 ازدوج کنه بچشون چی میشه ،فولکس.آخه ازدواج فامیلی بوده بچه عقب مونده شده.
_________________________________
روابط عمومی بانک مرکزی اعلام کرد: از هم میهنان آذری زبان خواهشمندیم 5هزار تومنی را پشت نویسی نفرمایید..!!!!
______________________________
لره تلویزیون میخره بعد کنترلشو پس میاره به صاحب مغازه میگه بیا داداش این ماشین حساب توش بود ما حرومی بهمون نمیاد .
______________________________

یه قنده میوفته داخله چای میگه حله
_____________________________
مردی توی خواب حرف می زد .زنش با عصبانیت بیدارش کرد و گفت:ذلیل مرده اینقدر تو خواب حرف نزن .بزار بخوابیم .مرده گفت:لامسب ،وقتی بیدارم نمی زاری حرف بزنم لاقل بزار توی خواب راحت باشم .
______________________________
ورزش کاران عزیز با شمارش من شروع می کنیم .1،2،3، وچرخ و چرخ.
_________________________________
گرسنه بودم تکه ای از خورشید را خوردم شدم شمسی خانم .
_________________________________-



 




ادامه مطلب

[ جمعه 90/6/4 ] [ 2:18 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]