سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بدروود

بالاخره رفتنی شدم

شاید از خودم فرار میکنم

شاید از این همه درد

شایدم هیچ کدوم

و دارم میرم که به آیندم یه رنگ دیگه بدم

یه رنگی که شاد باشه

رنگی که دیگه تیره نباشه

درد نداشته باشه

نمیدونم میشه فراموشش کرد یا نه

ولی اینو میدونم دردش خیلی خیلی دیر از دلم بیرون میره

میرم تا بتونم همه چیزو فراموش کنم

خودمو

دنیامو

عشقمو

خاطراتمو

و .....

بدروود




ادامه مطلب

[ جمعه 91/7/14 ] [ 12:39 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

زندگی

زندگی شاید همیشه آغاز شدن باشه

امروز آغاز فردا پایان و بازهم فرایش آغاز

ای کاش که هر آغازی پایانی خوب داشته باشد

و هر پایانی خاطراتی خوش

دلم میخواد بخندم ولی میترسم

نمیدونم این آغاز پایان خوبی داره یا نه ؟؟؟؟؟

امیدوارم این دوباره آغاز زندگی روزگاری خوش را داشته باشد




ادامه مطلب

[ جمعه 91/7/14 ] [ 12:38 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

تنهای تنها

چقدر سخته که تنهای تنها باشی

که به خاطر فرار از خاطرات گذشته

از همه دور بشی

و تویه یه غروب غمگین

تنهای تنها روی یه نیمکت کنار یه رودخونه بزرگ بشینی

و

به آهنگهایی گوش بدی که شبای رفتنش بهشون گوش میدادی

و

هرکس که رد میشه با تعجب اشکهاتو نگاه کنه

چقدر سخته تویه غربت غریبه باشی

چقدر سخته تویه غربت تنهای تنها باشی

 

بعضی وقتها به این فکر میکنم که اگه مونده بود

اگه همونی بود که من فکر میکردم

اگه همه چی همونجوری که من میخواستم میشد

الان خوشحال بودم ؟؟؟؟؟؟؟

یا پشیمون !!!!؟؟؟؟؟

روزگار با من خیلی بازی کرده

اونقدر بالا پایینم کرده

که دیگه به فردایی که میا اعتماد ندارم

اونقدر که دیگه با هیچی شاد نمیشم

اونقدر که دیگه دلی برام نمونده که بخواد عاشق باشه

اونقدر اونقدر اونقدر

ای کاش عاشق نمیشدم




ادامه مطلب

[ جمعه 91/7/14 ] [ 12:38 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

روزگار غربت

  آنقدر غصه هایم زیاد است
که دلخوشیهایم را نمیبینم
شاید دیگر دلی باقی نمانده که خوش باشد
یا احساسی که خوشی را درک کند
اما آرمشی را که دارم میپسندم و دلم به این خوش است

 

فقط رزوگارم همچنان خاکستریست

شاید دلم مرده باشد

امیدوارم دیگه عاشق نشم که اینجوری داغون بشم

دیگه فهمیدم عشق معنی نداره

دیگه فهمیدم که روزگار فقط یه بازیه نا جوان مردانست

یکی برنده میشه یکی بازنده




ادامه مطلب

[ جمعه 91/7/14 ] [ 12:38 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

تنهای تنها

اینجا خیلی تنهام

اینجا میفهمم که تنهایی یعنی چی

وقتی تویه جمعی باشی

که همه شادن همه میخندن همه شور و شوغ دارن

ولی تو فقط نگاه میکنی

فقط تویه خاوت اتاقت باید بشنی و نگاه کنی

این خیلی سخته

و سخت ترش اینه که این تنهایی باعث میشه

همه خاطرات گذشته مرور بشه تویه ذهنت

بازم همه اون روزا زنده بشه

آدما بعضی وقتها یه اشتباهاتی میکنن

که بعدا به مرور جبران میشه و یادشون میره

من اگه اشتباه کردم ....

چرا نمیتونم فراموش کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

با اینکه من مقصر نبودم

با اینکه اون خیانت کرد

چرا دارم افسوس اون عشق رو میخورم ؟؟؟

دلم براش تنگ شده

ولی بیشتر دلم برای اون عشق ناب اون عشق پاک تنگه

که وقتی میومد پیشم وقتی کنارم بود

هیچ غمی تویه دلم نبود

خوشبخترین آدم روی زمین

حس پرواز داشتم

دلم میخواسن از پیشم نره

الان فمر به اینکه اون تویه اون لحظه

داشته به یکی دیگه فکر میکرده

منو پیش دلم شرمنده میکنه

این برام سخته

اینه که داره عذابم میده

لعنت به این سادگی

لعنت به چشم و گوشی که به واسطه عشق کور و کر بشه

لعنت و 2 صد لعنت




ادامه مطلب

[ جمعه 91/7/14 ] [ 12:38 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

2سال گذشت

شد 2 سال

2 سال از اون روز لعنتی داره میگذره

روزی که نفهمیدم چی شد که همه چی بعد از اون تموم شد

روزی که همیشه برام علامت سوال درست کرد

روزی که خیلی طول کشید تا دلیل همه ناراحتی هاشو بفهمم

روزی که الان وقتی بهش فکر میکنم دلم آتیش میگیره

روزی که داغون شدم

شکستم

ولی دریغ از یه ذره درک

یه ذره معرفت

با همه اینا دوسش داشتم

الانم دلم برای همون روزا تنگه

ای کاش اونم عاشق من بود

اگه اونم عاشق من بود به خدا الان خوشبخت ترین آدم روی زمین بودم

کنار عشقم

دیگه چی ازین میتونه بالاتر باشه تویه این دنیا

ولی الان دیگه هیچ چیز منو شاد نمیکنه

خنده هام زود گذر شدن

دیگه غم تویه دلم جا خوش کرد

ای کاش با هام صادق بود

ای کاش بهم میگفت داره چه بلایی سرم میاره

ای کاش میگفت عاشق یکی دیگس

ای کاش میفهمید من دارم میمیرم

ای کاش دلمو نمیشکست

فکرشم نمیکردم بعد از 2 سال بازم غمش تویه دلم باشه

این چه غمیه ؟؟؟؟

چرا تموم نمیشه ؟؟؟؟

من که الان زندگیم کاملا عوض شده

جای جدید

آدمای جدید

فرهنگ جدید

ولی غم همون غمه

دلم براش تنگه

با اینکه اون هیچ وقت این حس دلتنگی رو برای من نداشته و نخواهد داشت

ولی من دلم براش تنگه

اشتباه کرد و خودش به اشتباهش اعتراف کرد

ولی خیلی دیر شده بود

وقتی بود که دیگه دلم مرده بود

وقتی بود که دیگه من تموم شده بودم

وقتی بود که دیگه هیچ دلخوشی برای ادامه دادن نداشتم

وقتی بود که فهمیدم این همه سال

این همه شب که با چشم خیس میخوابیدم

اون قلبش برای یکی دیگه میتپیده

خدا جون هستی ؟؟؟؟؟ نیستی   نیستییییییی

اگه بودی اینجوری نمیشد

مگه من چه بدی کرده بودم ؟؟؟

مگه جز این بود که همه عمرم رو سالم زندگی کردم ؟؟؟؟

چرا اینجوری شد ؟؟؟؟

خواستی برام تجربه بشه ؟؟؟؟

چرا الان ؟؟؟؟

الان که دیگه دلی برام نمونده

خدا جون ازت دلخورم خیلی دلخورم

این حقم نبود




ادامه مطلب

[ جمعه 91/7/14 ] [ 12:37 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

خدااااااااااااااا

خدا جووووووووووووووووووووووون

دلم خیلی تنگه خدااااااااااااااااااااااااا

دلم برای خودم تنگه

دلم برای اونی که بودم تنگه

دلم برای روزهایه خوبی که داشتم تنگه

دلم برای عشقی که داشتم تنگه

دلم برای اون آروزهای قشنگی که داشتم تنگه

دلم برای اون شبایی که به عشقش میخوابیدم تنگه

دلم برای اون لحظاتی تنگه که وقتی کنارم بود دنیا مال من میشد

دلم برای لحظه ای  تنگه که بعد از چند وقت میدیدمش و میخواستم بال در بیارم

دلم برای اون احساس قشنگ تنگه

دلم برای اون عشق پاکی که بهش داشتم تنگه

ولی دلم برای خودش تنگ نیست

دلم برای خودش تنگ نیست

دلم داغونه داغونه

خیلی خسته شدم

چرا این غم از دلم بیرون نمیره خداجون ؟؟؟؟؟؟؟؟




ادامه مطلب

[ جمعه 91/7/14 ] [ 12:37 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

نمیفهمم

درسته میگی اشتباه کردی

درسته که فهمیدی در حقم چقدر بدی کردی

درسته که الان پشیمونی

درسته که میگی خیلی بلاها سرت اومده و تاوان پس دادی

ولی فکر کردی حالا که اومدی

دلی برام مونده یا نه ؟؟

حالا که اومدی

دیگه هیچ دلخوشی تویه این دنیا ندارم

تکلیف دل بی گناه من چی میشه ؟

تو تاوان کارهای اشتباه خودتو دادی

من به کدوم گناه دارم عذاب میکشم ؟؟؟؟

من چرا دارم درد میکشم ؟؟؟

نمیدونم باید دوستت داشته باشم یا ازت متنفر باشم

نمیدونم الانم داری دروغ میگی یا واقعا درست شدی

ولی یه چیزی رو خیلی خوب میدونم

اینکه دیگه دلم برات تنگ نمیشه

اینکه دیگه هیچ وقت اون روزای قشنگ نمیاد

اینکه دیگه اون لحظه ای نمیاد که وقتی پیشت بودم همه دنیارو داشتم

دیگه اون لحظه ای نمیاد که وقتی ازت خداحافظی میکردم همون لحظه دلم برات تنگ میشد

دیگه هیچ کدوم ازون لحظه های قشنگ نمیاد

دیگه هیچ وقت اون روزهای قشنگ نمیاد

دیگه هیچ وقت اون احساس زیبا نمیاد

همه چیزو خراب کردی و دیگه برای ساختنش دیر شده

دیگه فقط یه ویرانه تویه دلم مونده که تا ابد باهامه

دیگه فقط تنهایی میتونه این دلمو آروم کنه

ای کاش نبودم

ای کاش نبودی

ای کاش اینجوری نمیشد

من ازت گذشتم

ولی دلم باید ازت بگذره که خیلی سخته

خیلی سخته دلم ازت بگذره

چون از منم نمیگذره

چون من در حقش خیلی بد کردم

داغونش کردم

شادی رو ازش گرفتم

ای کاش این روزگار اینقدر نامرد نبود

بیخیال اینا دیگه حرف دیروز و امروز نیست

فقط بعضی وقتا تازه میشه




ادامه مطلب

[ جمعه 91/7/14 ] [ 12:37 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

تنهایی تنهایی

خیلی دلم گرفته

خیلی دلم تنگه

برای همه دلم تنگه

برای همه روزهای قبلم دلم تنگه

چرا من الان اینجام ؟؟؟؟

بازم تنهایی و بازم تنهایی

انگار همیشه فقط همین تنهایی برام میمونه

زندگی یعنی اینقدر بی معنیه ؟؟؟؟

چرا همه یه جوری شادن ولی من نیستم ؟

چرا هرچی میخوام امیدوارم باشم نمیشه ؟

این سرنوشت رو خودم برای خودم رقم زدم ؟

یا روزگار اینجوری خواست ؟؟

یعنی اینا همش به خاطر این بود که تویه عشق شکست خوردم ؟

اینکه من الان اینجام دلیلش چیه ؟

اینکه من الان شاد  نیستم دلیلش چیه ؟

دلم میخواد دیگه فردایی نباشه

از فردا ها بدم میاد

از فکر به آینده بدم میاد

از همه چی از همه چی از همه چی بیزار شدم

زندگی برام بی رنگ شده

انگار فقط زنده ام که نفس بکشم

همین

خدا یا مگه من چی کرده بودم ؟؟؟؟

هستی خدا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نیستی نیستی نیستی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی

دلم داغونه خیلی داغون

نمیدونم از چی بگم از کجا بگم !!!؟؟؟!!!؟؟؟

دیگه دارم کم میارم به خدا دارم کم میارم




ادامه مطلب

[ جمعه 91/7/14 ] [ 12:36 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

یه پائیز دیگه

 

بازم اومد

بازم یه پائیز دیگه اومد

الان خیلی وقته پائیز برام شده یه فصل سرد

شده یادآوره تنهاییام

همیشه این روزا یاد وقتی میفتم که برای اولین بار دیدمش

قلبم به صدا در میومد

وقتی پیشم بود همه غمهای دنیارو یادم میرفت

انگار دنیارو بهم دادن

فکر میکردم خوشبخت ترین آدم دنیا شدم

چه روزای قشنگی بود

شبا به عشقش میخوابیدم

ولی همش خواب بود

رویا بود

دروغ بود

همه چی خراب شد

حسرت همه اون روزها به دلم موند

دلم مرد

الان خیلی وقته که دیگه این روزها برام جز غم چیزی نداره

خیلی وقته پائیز که میاد احساس تنهاییم بیشتر میشه

فکر میکردم دیگه همه زندگیمو با اون شریکم

احساس میکردم دیگه هیچ وقت تنها نیستم

ولی تنها شدم

تنها تر از قبل

تنهایی که دیگه هیچ وقت از این حالت در نمیاد

دیگه دلم شاد نیست

اینجا تویه این غربت

غروب پاییز خیلی دلگیره

تنهای تنها

اومدم که یادم بره

ولی نرفت

مگه میشه عشقت یادت بره ؟؟؟؟

دلم برای اون روزهای خوب تنگه

پاییز فصلیه که غرورمو براش شکستم

التماسش کردم

ولی گفت نه

ای میدونستم عاشقم نیست

ای کاش میدونستم که همه ایم مدت من بازیچه بودم

ای کاش میفهمیدم که من قربانی یک خیانتم

ای کاش نمیزاشت دلم بشکنه

اون که دید من چقدر دوسش دارم

ای کاش زودتر میرفت

داغ همه اون آرزو ها رو به دلم نمیزاشت

که حالا یادشون داغونم کنه

که زندگیمو نابود کنه

چنتا پاییز دیگه دلم شاد نیست ؟؟؟؟؟؟

خدا جون میدونم که توام نیستی

ولی دیگه کیو باید صدا کنم ؟؟؟؟؟

میدونم توام یه دروغی

ولی با همه اینا بازم دلم فقط به تو خوشه




ادامه مطلب

[ جمعه 91/7/14 ] [ 12:36 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]