لطیفه

یه دهاتی عروس تهرانی می گیره ،

تو عروسی تهرانیا می گن: سبدسبد گل یاس،عروس ما چه زیباست

انها برای اینکه کم نیارن میگن: گونی گونی پشگل،عباسعلی خوشگل

=========================

زن و شوهری داشتن با هم دعوا میکردند، شوهر میگه: من فقط به خاطر اینکه بابات پولدار بود باهات ازدواج کردم.
زنه میگه: باز تو یه دلیلی داشتی، من بدبخت چی؟

=========================

پسره می ره خواستگاری، پدر دختر سوال می کنه : شغلت چیه؟

پسره جواب می ده: بیکار، اما تو خوشه سوم ام دهک اول!

==============

همسر یک تاجر به شوهرش میگه: هر وقت تو میری سفر من عصبی میشم.
شوهرش میگه: غصه نخور عزیزم، من خیلی زودتر از آنی که تو فکر میکنی برمیگردم.
زنه میگه: خوب همین عصبی ام میکنه دیگه




ادامه مطلب

[ سه شنبه 90/7/26 ] [ 12:19 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

هیچ وقت سر به سر یک زن نذار : حکایت فرنگی

روزی روزگاری یک زن آمریکایی قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه…

شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزوی می کنه که سفر خوبی داشته باشه…

زن جواب میده ممنون عزیزم ، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟

مرد می خنده و میگه : “یه دختر ایتالیایی”

زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره …

دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی گرده ،

مرد توی فرودگاه میره استقبالش و بهش میگه : خب عزیزم مسافرت خوش گذشت؟

زن : ممنون ، عالی بود!

مرد می پرسه : خب سوغاتی من چی شد؟

زن : کدوم سوغاتی؟

مرد : همونی که ازت خواسته بودم… دختر ایتالیایی!!

زن جواب میده: آهان! اون رو میگی؟ راستش من هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم!

حالا باید 9 ماه صبر کنم تا ببینم پسر میشه یا دختر؟

نتیجه گیری مهم این داستان :

هیچ وقت سعی نکن که یک زن رو تحریک کنی! اون ها به طرز وحشتناکی باهوش هستند!!!




ادامه مطلب

[ سه شنبه 90/7/26 ] [ 12:18 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

شـوهر مورد علاقه یک دختـر در سنین متفاوت

دختر 18 ساله : به قول خودش انقدر خواستگار داره که نمی دونه کدومش رو انتخاب کنه فعلا قصد ازدواج نداره می خواد درس بخونه

دختر 22 ساله : او یک شاهزاده با یک قصر می خواد ادعا می کنه که خیلی واقع بینه ولی مرد ایده آل او باید پول دار خوش قیافه مشهور همیشه در حسابش پول به اندازه کافی باشه وسخاوت مند او باید شوخ طبع، ورزشکار، شیک پوش، رمانتیک و شـنونده خوبی باشد. بله خصوصیات و صفات آن مرد بسیار طولانی است. دخـتر مـردی را میخواهد که او را بپرستد و او را با گذاشتن گلها، هدایا و دادن وعده عشق ابدی و جاویدان تـبدیل به الهه گرداند.

دختر 32 ساله : کم کم داره بوی ترشی می یاد دیگه فقط یه مرد خوب می خواد لازم نیست ورزشکار و خوش تیپ و.. باشه یه کار خوب با حقوق مکفی خونه ماشین و حساب بانکی داشته باشه و غذاهایی که دختر درست می کنه رو تحمل کنه کافیه

دختر 42 ساله : تنها یه مرد می خواد (بیچاره ترشید )یه مرد معمولی که ستاره سینما نباشه ورزشکار نباشه اگه یه شکم گنده هم داشت عیب نداره کچل هم بود عیبی نداره فقط یه شوهر باشه

دختر 52 ساله : او فقط می خواهد… هر چی بود باشه دختر باید خیلی شانس بیاره که مردش انقدر ترسناک نباشه که نوه هاش رو بترسونه راه توالت رو هنوز به یاد داشته باشه دندون مصنوعی هاش رو یادش باشه کجا گذاشته

دختر 72 ساله : تعجب نکنید بعضی دخترا تا این سن هم عمر می کنن ولی مطمئن نیستم مردمورد علاقش هنوز نفس بکشه




ادامه مطلب

[ سه شنبه 90/7/26 ] [ 12:18 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

برخورد منفعتی

یارو تو اتوبوس کبریت میخواسته به بغلی میگه

اسمت چیه ؟

-یوسف. به به،

شغلت چیه؟ -زنبوردار به به،

کجا میری؟ -اهواز عجب جایی،

کبریت داری؟ -نه…..

نه و نکمه، با اون اسمت، پدرسگ پشه باز، تو این گرما سگ میره اهواز که تو میرى




ادامه مطلب

[ سه شنبه 90/7/26 ] [ 12:17 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

حکمت نصف بودن دیه زنان

رو به خدا کرد و گفت: چرا باید دیه ما نصف مردها باشد؟

خداوند مهربانانه فرمود: بنده ی من!

اگر با کشتن، تو را از شوهرت بستانند،

به او بیست میلیون می رسد،

ولی اگر او را بکشند تو صاحب چهل میلیون می شوی

زن خندید و گفت: خدایا حکمتت را شکر!




ادامه مطلب

[ سه شنبه 90/7/26 ] [ 12:17 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

مصیبت نامه پسر بودن

-پسر بودن یعنی برو چند تا نون بخر

2-پسر بودن یعنی هی شماره دادن و هی منتظر زنگ بودن

3-پسر بودن یعنی بد و بیراه گفتن به دخترایی که تحویلشون نمی گیرن

4-پسر بودن یعنی کادو خریدن برا …

5-پسر بودن یعنی جدیدا زیر ابرو برداشتن و پنکک زدن

6-پسر بودن یعنی تا کی مفت خوری می کنی

7-پسر بودن یعنی پس کی دفتر چه آماده به خدمت میگیری

8-پسر بودن یعنی به زور سیکل داشتن

9-پسر بودن یعنی بابا پس کی میری برام خواستگاری

10-پسر بودن یعنی مثل خر حمالی کردن

11-پسر بودن یعنی جوراباتو در بیار حالم به هم خورد

12-پسربودن یعنی چرا کار نمیکنی جون بکن دیگه

13-پسر بودن یعنی ببخشین ماشین و خونه هم دارین که…




ادامه مطلب

[ سه شنبه 90/7/26 ] [ 12:16 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

اتل متل توتوله این پسره سوسوله

اتل متل توتوله      این پسره سوسوله

موهاش همیشه سیخه    نگاش همیشه میخه

چت میکنه همیشه      بی مخ زدن؟نمیشه

پول از خودش نداره    باباش رو قال میذاره

دی اند جیشو میپوشه    میشینه بعد یه گوشه

زنگ میزنه به دافش    میبنده هی به نافش

که من دوست میدارم    تاج سرم میذارم

صورت رو کردی میک آپ   بیا بریم کافی شاپ

تو کافی شاپ،می خنده     همش خالی میبنده

بهم میگن خدایی!      چقدر بابا بلائی!

همه رو من حریفم      میذارم توی کیفم

هزارتا داف فدامن      منتظر یه نامن

ولی تویی نگارم    برات برنامه دارم

اگه مشکل نداری   میام به خواستگاری!




ادامه مطلب

[ سه شنبه 90/7/26 ] [ 12:16 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

آقا داماد چه کارهن؟ قسمت دوم

ـ آقا داماد چه‌کاره‌ن؟

ـ توی دکه‌ی تاکسی فرودگاه با دست اشاره می‌کنن که قبض‌ها رو بیارین این‌جا.

ـ آقا داماد چه کاره‌ن؟

ـ چتر وزیرو نگه می‌دارن.

ـ آقا داماد چه کاره‌ن؟

ـ دکه دارن. آقام علی دایی ازشون سیگار می‌خرن.

ـ آقا داماد چه کاره‌ن؟

ـ واسه دخترای مردم خاطره می‌سازن.

ـ آقا داماد چه کاره‌ن؟

ـ پیرزن می‌شورن و خشک می‌کنن.

ـ آقا داماد چه کاره‌ن؟

ـ ضامن معتبرن برای وام خلق‌الله.

ـ آقا داماد چه کاره‌ن؟

ـ شاهد طلاق‌ان تو چند تا محضر معتیر.

ـ آقا داماد چه کاره‌ن؟

ـ دم پاساژ علاء‌الدین داد می‌زنن.

ـ آقا داماد چه کاره‌ن؟

ـ باباشون کارخونه دارن.

ـ آقا داماد چه کاره‌ن؟

ـ توی پایین‌ترین دهک درآمدی، سگ می‌چرونن. دولت گفته پولدار می‌شه شب عید.




ادامه مطلب

[ سه شنبه 90/7/26 ] [ 12:15 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

حکایت دو دیوانه و ریل

دو تا دیوونه از تیمارستان فرار می کنن. ریل راه آهن و می گیرن و راه می افتن طرف شهر.

اولی میپرسه: کی می رسیم به شهر؟

دومیه یه نقطه رو اون دورا نشون می­ده

و میگه: هر وقت این دو تا خط به هم برسن.

می رن و می رن … تا اولیه خسته میشه. می گه: پس چرا نمی رسیم؟

دومیه برمی گرده و عقبو نگاه می کنه و می گه: فکر کنم ردش کردیم.




ادامه مطلب

[ سه شنبه 90/7/26 ] [ 12:15 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

« بی تو مهتاب شبی….»

هیچ فکر کردین که اگر زنده یاد آقا فریدون خان مشیری میخواست اون شعرمعروف و محبوب « بی تو مهتاب شبی….» رو امروزه بگه ،چطوری میگفت؟

بی تو On line شبی باز از آن Room گذشتم
همه تن چشم شدم . دنبال ID ی تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم
شدم آن User دیوانه که بودم
وسط صفحه Room , Desktop یاد تو درخشید
Ding
صد پنجره پیچید
شکلکی زرد بخندید

طنز بی تو مهتاب شبی
یادم آمد که شبی با هم از آن Chat بگذشتیم
Room
گشودیم و در آن PM دلخواسته گشتیم
لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم


تو و Yahoo و Ding و دنگ
همه دلداده به یک Talk بد آهنگ
Windows
و Hard و Mother Board
آریا دست برآورده به Keyboard
تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت
من بدنبال معنای کلامت
یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این Room نظر کن
Chat
آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به Email ی نگران است
باش فردا که PM ات با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این Log Out , Room کن
باز گفتم حذر از Chat ندانم
ترک Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم
روز اول که Email ام به تمنای تو پر زد
مثل Spam تو Inbox تو نشستم
تو Delet کردی ولی من نرمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو یک Hacker و من User مستم
تا به دام تو درافتم Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودی . نرمیدم . نگسستم
……….
Room
ی از پایه فرو ریخت
Hacker
ی Ignor تلخی زد و بگریخت
Hard
بر مهر تو خندید
PC
از عشق تو هنگید
……….
رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگرهم
نگرفتی دگر از User آزرده خبر هم
نکنی دگر از آن Room گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن Room
گذشتم




ادامه مطلب

[ سه شنبه 90/7/26 ] [ 12:13 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]