بخواب زندگی

بخواب زندگی من کسی در این جانیست
کسی هوالی این لحظه های تنها نیست
نمی رسد به خیال کسی که ما هستیم
حقیقت است کسی فکر بودن ما نیست
برات قصه ندارم بدون قصه بخواب
بخواب قصه مادر کتاب دنیا نیست
بخواب راحت اگرچه شبی بدوسرد است
بخواب وفکر کن اینجا نشان سرما نیست
توماه خانه توزیبا توسخت خوشبختی
تمام این همه را فکر کن که رویا نیست
بخواب وخواب ببین خواب زندگی کردن

 




ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 3:0 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

می خواهم

می خواهم با کسی رهسپار شوم که دوستش می دارم
نمی خواهم بهای این همراهی را با حساب و کتاب بسنجَم
یا در اندیشه خوب و بَدَش باشم.
نمی خواهم بدانم دوستم می دارد یا نه.
می خواهم بروم با آنکه دوستش می دارم.
عشق پایان خوشی نیست برای من و تو
کاش نزدیک شود فاصله های من و تو
کی به هم می رسد اینبار صدای من و تو؟!
بی جواب است از این لحظه چرای من و تو
شاید اینبار نمی خواست خدای من و تو...
همه گفتند تو لیلایی و من مجنونُ نه!
عاقبت از غم هم روی زمین می پوسیم
کاش یک غنچه بکارند بجای من و تو



ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 3:0 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

در آسمونه دل من پرنده پر نمیزنه

در آسمونه دل من پرنده پر نمیزنه
به کلبه غم زده ام محبت سر نمیزنه
یه مهربون یه هم زبون حلقه به در نمیزنه
هر جا میرم این غصه ها چون سایه دنبال منه
غم همیشه با منه مثل هم زاد منه این طلسم نمیشکنه
یه مهربون یه هم زبون حلقه به در نمیزنه
هر چی غمه مال منه بدتر ز غم حال منه
به هر کسی رسیدم دلم و سوزونده
هر روز به یه بهونه چشممو گریونده
دلم می خواد که برم جای بی نشونی
برای من امید موندنی نمونده
دیگه وقت رفتنه وقت دل بریدنه
یه مهربون یه هم زبون حلقه به در نمیزنه




ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 3:0 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

امروز بود که پا به این دنیا گذاشتی

امروز  بود که پا به این دنیا گذاشتی
انگار همین دیروز بود که پاییز را پشت سر گذاشتی
خدا یکی از فرشته های زیبا و مهربانش را به این دنیا هدیه داد
تویی آن هدیه ی زیبا از طرف خدا برای این دنیا
بهار تو را دید و تو شدی آغاز زیباییها
بهار تو را دید و تو شدی آغاز شکفتن گلها
از همان روز خدا تو را به من داد ، عشق تو را در قلبم مثل رازی پنهان قرار داد
سالهایی نیز که تو نبودی اما عشق تو بود قلبم پر از آرامش و عشق و محبت بود
میدانستم یکی مثل تو به این دنیا آمده و در راه است ، و این دل من است که خودش میداند و چشم انتظار است
لحظه ی به دنیا آمدن تو ، لحظه شکفتن غنچه ای است در میان گلبرگهای سرخ قلبم که گلستان میکند باغ وجودم را
در لحظه آمدنت دنیا به سوی تو مینگرد تا لحظه شکفتن زیباترین گل را ببیند و آمد روزی که که یک قلب عاشق مثل قلب من این گل زیبا را از شاخه اش بچیند و در گلدان وجودش بگذارد!
خدایا هر چه آفریدی برایم یک طرف ، این فرشته ی زیبا را که به من هدیه دادی یک سوی دیگر
آرزوی من همیشه همین سو بوده ، این فرشته ی زیبا از آغاز تولدش در قلب من بوده
که اینگونه قلب من در روز میلادش پرتپش و شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و آواز است
که میزند با هر تپش فریاد عشق، عزیزم تولدت مبارک ،هدیه من به تو یک دنیا عشق!

 




ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 2:41 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

عشق زیباست اما غم دارد

عشق زیباست اما غم دارد

عشق زیباست اما دل را می سوزاند

عشق زیباست اما نفسهای خسته ، دیگر تاب تحمل غمش را ندارد

عشق زیباست اما دیوانگی هم عالمی دارد

عشق تار و پود شکسته قلب را جلا می دهد

عشق قلب بیقراری را طوفانی می کند

عشق تنها امید قلب یک عاشق است

عشق مقامی بس عظیم و والا دارد

عشق معنای تمام زندگی یک عاشق است

عشق دل را بیقرار می کند و چشم را گریان

چشم هایی که برای عشق ، اشک می ریزند ، بسیار مقدس هستند

عشق صدای تیک تاک قلب عاشق است

 




ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 2:40 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

مرا شبیه خودم

مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش! شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش
مرا شبیه خودم در میان آتش و دود
شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش
و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش
و زخم های دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن این قلب بی قواره بکش
بخند!خنده ی تو شعله می زند بر من
بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش
برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکش
ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من
مرا شبیه خودم!مثل یک ستاره بکش



ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 2:40 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

آری تنها به خاطر وجود توست

نیازمند چیزی بودم که باورش کنم

نگاهت بر من افتاد و باور کردم
خواهان کسی بودم که باورش کنم
خود و رویا هایت را با من تقسیم کردی
و باورت کردم
اما آنچه که به راستی نیازمندش بودم
باور کردن خود بود
مرا به دنیای درونت بردی و با اکسیر عشق یاریم کردی
و به برکت توست که امروز زنده ام لمس می کنم و باور دارم
کسی چیزی یا خود را
آری تنها به خاطر وجود توست

 




ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 2:40 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

مدعیان رفاقت بسیارند

مدعیان رفاقت بسیارند . تا پای آزمایش در میان نباشد هر کسی از راه رسیده و نرسیده

مدعی عشق است . رفاقت را باید با صداقت آزمود و صداقت را میشود از ته نگاههای یک

انسان فهمید . چشمها همه چیز را لو میدهند. حتی عشقی را که در دلت پنهان کرده ای .

دوستی یک معامله نیست و این همان حقیقتی است که از یادها رفته است کسانی که از

دوستی به سود و زیان آن می اندیشند سودی از دوستی نخواهند برد . دوست داشتن از

عاشق بودن هم سخت تر است .

دوستدار تو به سعادت تو می اندیشد حال آنکه عاشق تو به داشتن تو ......


دوستی بالاتر از عشق است . سعی کن تا کسی را در دوستی نیازموده ای عاشقش نشوی

. ملاک دوستی به رنگ و قد و وزن و ناز و عشوه و ... نیست . معیار دوستی صداقتی است

که دوستت در صندوقچه دلش ذخیره کرده است . آنچه باز هم از دوستی و عشق بالاتر

است آزادی است . این آزادی است که پیش از دوستی ارزش دارد . نباید با دوست داشتن

کسی او را از آزاد بودن و آزاد انتخاب کردن محروم کرد .


گاه انسان آنچنان عاشق می شود که به هر وسیله ای که شده است می خواهد محبوبش

را مال خودش کند . و این بر خلاف اصل آزادی است . آنچه در اولویت است آزادی است . نباید

به زور کسی را به دوستی خود واداشت . شرط دوستی آن است که آزادی دوستت را مقدم

بر داشتن او بدانی . هر گاه آزادی محبوبت را مقدم بر داشتن او دانستی بدان که او مال

توست حتی اگر با کس دیگری باشد.





و حرف آخر


دوستی تملک تو بر کسی یا چیزی نیست . دوستی مثل بوییدن یک سیب است ،

بدون آنکه
به آن گازی بزنی و عشق گاز زدن سیب است ، یعنی که بخواهی آن را

مال خود کنی
.

 




ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 2:39 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

چه خوب است

چه خوب است مانند پرنده ای باشیم

که روی شاخه سست و ضعیف می نشیند

و آواز می خوانداحساس می کند که شاخه می لرزد

اما بااین حال به خواندن ادامه میدهد

چون می داند و مطمئن است که بال و پر دارد

 




ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 2:39 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

سکوت کن نازنین سکوت کن

سکوت کن نازنین سکوت کن


فریادت را چنین جماعت منگ


جز به سکوت بر نخواهند تافت


آغوشت را فروگیر مهربان


بازوانت را فروگیر


نوازشی نکرده دستانت را قطع می*کنند


تا نوازشی نکنی

 




ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 2:39 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]