سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وقتی کسی حالش بده ، بهش چی بگیم؟

وقتی کسی حالش بده ، بهش چی بگیم؟
وقتی کسی حالش بده بهش نگید
ای بابا اینم می گذره ،
نگید درست می شه،
نخواهید با جوک های مسخره بخندونیدش
نمی خواد بخنده. خنده اش نمیاد غصه داره. می فهمین؟ غصه.
براش از فلسفه ی زندگی حرف نزنین.
از انرژی مثبت و مثبت باش و به چیزهایی که داری فکر کن حرف نزنید.
وقتی کسی ناراحته اصلا این شما نیستین که باید حرف بزنین.
شما در حقیقت باید حرف نزنید. باید دستش رو بگیرید. بغلش کنید. تو چشم هاش نگاه کنید. براش چایی بریزید. یا شراب.
براش یک چیزی که دوست داره بریزید یا بپزید.
بذارید جلوش. بعد حرف نزنید. بذارید اون حرف بزنه و شما گوش کنید.
هی فکر نکنید باید نظریه صادر کنید و نصیحت کنید.
فکر نکنید اگه حرف نزنید خیلی اتفاق بدی می افته.
شما جای اون آدم نیستید.
شما زندگی اون آدم رو از وقتی به دنیا اومده زندگی نکردید.
پس نظریه ها و حرف هاتون به درد خودتون می خوره.
بله. دستش رو بگیرید. بغلش کنید. سکوت کنید.
.اگه دلش خواست خودش حرف می زنه



ادامه مطلب

[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 11:0 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

میخواهم بگویم دوستت دارم

لمس  کلماتی  که  اینک  میخوانی

لمس  کن  حس  زیبای  مرا  توی  این  کلمات

لمس  کن تا بدانی  چقدر  دوستت دارم

لمس کن  تمام  نفسهایم  را از  این  کلمات

ایا  گونه های    خیس  مرا  لمس  کردی؟

ایا  لحظات  بیقراری  مرا  حس  کردی

هنوز  نه؟

پس  بخوان  این  کلمات را با  تمام وجودت

چقدر  دوست دارم  سر  روی  شانه ات  بگذارم

گرمای  دوستت  دارم را  به گوشت برسانم

نجوای  سوز  عاشقانه ام  را  بسرایم

اگر  میبینی  تمام  فکر و زندگی  من  تو  شده ای

بدان دست خودم  نیست...

اگر میبینی  چشمهایم  در بیشتر  لحظه هاخیس است

و دستانم  میلرزد  بدان از  بیقراری  تو هست..

هر سحرگاهم  تا چشم  میگشایم  سلامم را به سوی تو  روانه میکنم

هر    ظهر    لحظات  نورانی  برایت  هدیه میکنم

هر شامگاه  دست  به  سوی  آسمان  کرده 

برایت  آرزوی  خوشبختی میکنم

هر  شب  قبل  از  خواب  رویای  زیبای   من میشوی

کلمات را لمس  کردی؟ 

میخواهم  بگویم  دوستت دارم




ادامه مطلب

[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 11:0 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

تکرار خسته ام

از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ، ز، هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

دیگر از این حصار دل آزار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام

از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام




ادامه مطلب

[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 11:0 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

شدم از درد وتنهایی گلی پژمرده و غمگین

دلم تنگ است این شبها یقین دارم که می دانی
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی
 شدم از درد وتنهایی گلی پژمرده و غمگین
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی
 میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته می رانی
 تپشهای دل خستم چه بی تاب و هراسانند

به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی

دلم دریای خون است و پر از امواج بی ساحل

 درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
 هماره قلب بیمارم به یاد تو شود روشن
@};-
 چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی@};-

 




ادامه مطلب

[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 11:0 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]

دلم گرفته

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن
شرمنده‌ام خدایا امشب دلم گرفته
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته



ادامه مطلب

[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 11:0 صبح ] [ محمدجوادصحرائی ]