پرسیدم : چطور ، بهتر زندگی کنم ؟
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ، : با کمی مکث جواب داد
با اعتماد ، زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی
پرسیدم : آخر ...
و او بدون اینکه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :
مهم این نیست که قشنگ باشی
قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر
کوچک باش و عاشق ... که عشق ، خود میداند آئین بزرگ کردنت را
بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابط? خاص تو با کسی
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه پایان رسیدن
داشتم به سخنانش فکر میکردم که نفسی تازه کرد وادامه داد :
هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود
و برای زندگی کردن در صحرا میچرد
آهو میداند که باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت
طعمه شیر خواهد شد
شیر نیز برای زندگی در صحرا میگردد
و میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند
مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو
مهم اینست که با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی
و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنی
به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد
چین از چروک پیشانیش باز کرد و با نگاهی به من اضافه کرد :
زلال باش ... زلال
فرقی نمیکند که گودال کوچک آبی باشی ، یا دریای بیکران
زلال که باشی ، آسمان در توست ...