سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شب بارونی

پرسید بخاطر کی زنده هستی؟

 

با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم

 

داد بزنم : به خاطر تو

 

بهش گفتم: بخاطر هیچ کس

 

پرسید: پس به خاطر چی زنده هستی؟

 

با اینکه دلم فریاد می زد به خاطر تو

 

با یک بغض غمگین

 

گفتم : به خاطر هیچ چیز

 

ازش پرسیدم: تو به خاطر کی زنده هستی؟

 

در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود 

 

گفت: بخاطر کسی که به خاطره هیچ زنده است




ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/7/3 ] [ 9:15 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]