دوست دارم باتمام وجود
گریه می کنم
اشکهایم روی گونه هایم می لغزد
دستانت زمانی اشک هایم را بر روی گونه هایم پاک می کرد
زمانی همیشه دستانت دور گردنم بود
با من بودی
سرت بر روی شانه هایم بود
زمزمه هایت همیشه در گوشم هست
به یاد جملاتت می افتم
همیشه تو را در کنارم حس می کنم
اما دیگر
تمام شد
وقتیکه در زمین و آسمان
تو آغاز می شوی
یکی بود
یکی نبود
غیر تو این جا کسی نیست
...
گوش هایم را بریده ام
اما هنوز
در گوشم صدای توست
به گردنم دست زدم
این جا
جای دستهای توست
بر روی شانه هایم سنگینی تو را حس می کنم
دست نمی دهم به این بازی
بازی عشق هم پایانی دارد
پایان عشق
جدایی
رهایی
وقتی تو نیستی
من با خودم هم حرفی ندارم
آن جا که از دست دادن
تو را شرم نمی شود از با من بودنش
من دستم را به کسی دیگر نمی دهم
چرا که من تو را
دوست دارم
برای تو هر کاری کردم
از همه چیز و همه کس گذشتم
برای اینکه
عاشقتم
عاشقانه دوستت دارم
ادامه مطلب
[ دوشنبه 90/6/14 ] [ 3:54 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]