می شناسمت
می شناسمت
در پس هر نقابی که باشی
می شناسمت حتی اگر به اندازه ی رنگین کمان رنگ در کوله داشته باشی
می شناسمت حتی اگر الفبای نامت در دفتر یادم غریبه شده باشد
تورا میشناسم
از طعم واژه هایت از جنس کلامت
و مدتها سکوت کرده ام پای صحبت دلم
در چشم هایم خیره شو
حرفی اگر مانده همین حالا بگو
شاید که فردا چشمانم هم فرو روند در سکوت
در پس هر نقابی که باشی
می شناسمت حتی اگر به اندازه ی رنگین کمان رنگ در کوله داشته باشی
می شناسمت حتی اگر الفبای نامت در دفتر یادم غریبه شده باشد
تورا میشناسم
از طعم واژه هایت از جنس کلامت
و مدتها سکوت کرده ام پای صحبت دلم
در چشم هایم خیره شو
حرفی اگر مانده همین حالا بگو
شاید که فردا چشمانم هم فرو روند در سکوت
ادامه مطلب
[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 6:0 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]