میخواهم برای چشمهات، ستاره قربانی کنم
میخواهم برای چشمهات، ستاره قربانی کنم
برای شام مهتاب، شهر را چراغانی کنم
میخواهم میان دستهات، دستهام را نقاشی کنم
برای با تو بودن، عشقم را حکاکی کنم
میخواهم برای فردا، یک آسمان بسازیم
به نیت دلهامان، برای هم ببازیم
میخواهم صدای باران تو لحظه جان بگیره
شاید دلهای خسته با این آرام بگیره
میخواهم دوباره گم شم در فکر با تو بودن
چه رویای قشنگی، رویای با تو بودن
برای شام مهتاب، شهر را چراغانی کنم
میخواهم میان دستهات، دستهام را نقاشی کنم
برای با تو بودن، عشقم را حکاکی کنم
میخواهم برای فردا، یک آسمان بسازیم
به نیت دلهامان، برای هم ببازیم
میخواهم صدای باران تو لحظه جان بگیره
شاید دلهای خسته با این آرام بگیره
میخواهم دوباره گم شم در فکر با تو بودن
چه رویای قشنگی، رویای با تو بودن
ادامه مطلب
[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 6:0 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]