به چه قیمتی گذشتی از شبای خیس مهتاب
به چه قیمتی گذشتی از شبای خیس مهتاب
چی گذاشتیم از من و تو به جز آرزوی بر آب
به چه قیمتی غرور و سر راهمون کشیدی
چرا لحظههای با هم بودنامون رو ندیدی
خوبه من ما هر دو باختیم تویه این بازی بیخود
هر دوتامون کم گذاشتیم که ترانههامونم مرد
چیزی از لحظه نمونده من و تو لحظه رو کشتیم
حکم اعدام دلامون با غرورمون نوشتیم
دلمو اینقده نشکن آخه این دل عاشقت بود
ول نکن این قلب خون و آخه روزی لایقت بود
دلمو اینقدر نسوزون مگه چی مونده از این دل
رفتی و با بیوفاییت زدی مهر نفس باطل
تو که دوسم نداشتی چرا آتیشم کشیدی
اون که تو خودخواهیات مرد دل من بود تو ندیدی
از تو خونه وجودم به چه آسونی پریدی
ریختن غرور این مرد و تو ندیدی نشنیدی
ادامه مطلب
[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 4:0 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]