از همون لحظه که
از همون لحظه که گفتی میرم اما برمی گردم می دونستم که یه عمری باید دنبالت بگردم چه خیال باطلی بود دل به عشق تو سپردن شبا با یاد و خیالت تا به هر سپیده مردن می دونستم رفتن تو دیگه برگشتی نداره شب بی تو بودن من دیگه فردایی نداره تو رو تو قصه نوشتن تو رو تو غزل سرودن از تو گفتن از تو خوندن با تو بودن از تو سرودن با تو از همه بریدن با تو به فردا رسیدن از لبات عشقو شنیدن با تو لحظه ها رو دیدن
ادامه مطلب
[ یکشنبه 90/6/6 ] [ 3:0 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]