چون دوستت می دارم
چون دوستت می دارم
حتی آفتاب هم که بر پوستت بگذرد
من می سوزم
پاییز از حوالی حوصلهات که بگذرد
من زرد می شوم
روسری زردت که از کوچه عبور میکند
عاشق می شوم
و تا کفش های رفتنت جفت می شوند
غریب میمانم
و تنها وقتی گریانی گمان نمی برم در تو
من سبز میمانم...
که نیلوفرانه دوستت می دارم
نه مانند مردمانی که دوست داشتن را
به عادتی که ارث بردهاند
با طعم غریزه نشخوار می کنند
من درست مثل خودم
هنوز و همیشه دوستت می دارم
ادامه مطلب
[ دوشنبه 90/6/7 ] [ 6:0 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]