کوتاهترین داستان عشقی
*روزی مردی از یک دختر پرسید *
«آیا با من ازدواج میکنی؟». دختر جواب داد «نه»
و از آن پس مرد شاد زیست، به ماهیگیری و شکار رفت، کلی گلف بازی کرد، هر چه می خواست نوشید و هر جا که خواست رفت...
ادامه مطلب
[ شنبه 90/6/5 ] [ 1:26 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]