برای دلم
محض این چشمای خیس
خطی از من بنویس
این قدر گفتیُ گفتی از چشاش
این قدر مردی تو این شعرا براش
گفتی که خاتون تو چشم عسلی
مردی با مردمکای مخملی
گفتی که خاطر خواشی! چی شد جواب ؟
گفتی که عاشقشی ! چی شد جواب ؟
محض این چشمای خیس
خطی از من بنویس
بنویس شکستم از لالی تو
این نگفتنای تکراری تو
بنویس که گفتیُ جواب نداد
بنویس نوشتیُ جواب نه داد
بنویس شکستنم ساده نبود
بنویس تحملش ساده نبود
محض این چشمای خیس
خطی از من بنویس
بعد اون نوشتن حرف حساب
یادته گفتی سلام ! نداد جواب...
حیف من که ساده مردم یادته
اونو از پیشم نبردم یادته
محض این چشمای خیس
خطی از من بنویس
ادامه مطلب
[ سه شنبه 90/6/1 ] [ 2:0 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]