داستان زندگی ساسی مانکن
روزی روزگاری در شهری دور افتاده و کوچک پسر بچه ای زندگی می کرد به نام ساسی مانکن.این پسر به دلیل صدای بسیار خوبی که داشت در تمام شهر معروف بود. همیشه از او برای اجرا در مراسم عروسی دعوت می شد. با اینکه سن و سال کمی داشت اما از پس این کار بسیار خوب بر می آمد. کم کم آوازه صدای او در شهرها و روستاهای اطراف هم پیچید. پدر او که ابتدا از مخالفان خواندن او بود وقتی دید که پسرش با این کار می تواند منبع در آمدی خوبی برایشان باشد او را تشویق هم می کرد.
روزی ساسی تصمیم گرفت برای اینکه درآمد بیشتری کسب کند و همچنین پیشرفت بیشتری داشته باشد به تهران برود. او در تهران یک پسر عمه داشت که دانشجو بود و در یک خانه دانشجویی زندگی می کرد. وقتی از ترمینال تاکسی سوار شد تا به سمت دانشگاه برود در تاکسی یک آهنگ از سروش هیچکس شنید که می گفت : « اینجا تهرانه یعنی شهری که /هرچی که توش می بینی باعث تحریکه!» این می توانست پیام مهمی برای کسی باشد که برای اولین بار به تهران می آید. اما در آن زمان ساسی به این گفته توجهی نکرد.
روزها گذشت،ساسی با پسر عمه اش به مراسم عروسی می رفتند و می خواندند. کاسبی هم خوب بود اما امان از رفیق ناباب. کم کم پای ساسی به پارتی ها خفن باز شد و در آنجا با مسائلی روبرو شد که تا به حال در عمرش ندیده بود و چون جنبه مواجهه با آنها را نداشت خیلی زود در آنها غرق شد. حالا دیگر ساسی کاملا عوض شده بود.یک روز وقتی به شهر خودشان برگشت تا پدر و مادرش را ببیند زمانی که پدرش قیافه و تیپ او را دید او را از شهر بیرون کرد و به او گفت که دیگر نمی خواهد او را در آن شهر ببیند چون مایه ی آبرو ریزی است! با دور شدن از خانواده ، ساسی هر روز بیشتر از پیش غرق می شد.
یک روز به طور اتفاقی یکی از آهنگهایی که او در عروسی به همراه پسر عمه اش خوانده بود روی موبایل ها پخش شد. همه از سبک و شعرهای جدیدی که می شنیدند خوششان آمد. کم کم این آهنگ در سراسر کشور پخش شد. ساسی که شنید آهنگش همه جا مشهور شده تصمیم گرفت که این سبک جدید را ادامه دهد. او به همراه دوستان جدیدی که پیدا کرده بود گروهی تشکیل داد و آهنگهای بیشتری خواند.شعرهای آهنگ های او هیچ معنای خاصی نداشت.کلمه های بی ربط به شکل عجیبی به هم ربط داده می شدند و گاهی اوقات هم برای جور شدن قافیه حرف های رکیک در شعر استفاده می شد. ساسی یکبار هم در یکی از آهنگ هایش سروش هیچکس را به باد سخره گرفت و تا آنجایی که می توانست به او و گروهش فحش داد.
اما در کمال تعجب مردم از این نوع شعر بسیار خوششان آمده بود. همه می دانستند که این شعر ها نوعی شر و ور هستند اما خودشان هم نمی دانستند که چرا انقدر شیفته این سبک شده اند.
حالا دیگر ساسی مانکن حتی در کشورهای خارجی هم طرفدار پیدا کرده بود. آهنگهای او را همه جا می شد پیدا کرد و همه آنها را گوش می دادند از پیر گرفته تا جوان. اما همزمان با این جریان آلبوم های موسیقی دیگران نظیر استاد شجریان داشت در مغازه ها خاک می خورد.
اینگونه بود که در عرض یک مدت کوتاه سلیقه و ذائقه یک ملت در موسیقی تغییر کرد و به سمت شر و ورهای ساسی مانکنی رفت. ساسی بسیار مشهور شده بود و از آنجا که همانطور که گفتم جنبه این شهرت را نداشت با مشکلات زیادی روبرو بود که در واقع خودش فکر می کرد اینها برایش مفید است.او پس از چند سال دچار اعتیاد شد و شهرتش را از دست داد. دیگر زندگی سابق را نداشت و چیزی از گذشته برایش نمانده بود. یک روز در گوشه ای از پیاده رو روی زمین نشسته بود که سروش هیچکس را دید که به او می گفت : « حالا فهمیدی مرتیکه/ اینجا تهرانه یعنی شهری که/هر چی که توش می بینی باعث تحریکه؟!!!»
پایان
ادامه مطلب