پس این شادی ز چیست

[ دوشنبه 90/7/25 ] [ 11:55 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

مادر....

مادر من فقط یک چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود.

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت.

یک روز اومده بود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره.

خیلی خجالت کشیدم. آخه اون چطور تونست این کار رو با من بکنه؟

به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم و فورا از اون جا دور شدم.

روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره.

فقط دلم می خواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم. کاش زمین دهن وا می کر منو .. کاش مادرم  یه جوری گم و گور می شد...

روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری؟

اون هیچ جوابی نداد...

حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم، چون خیلی عصبانی بودم.

احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت.

دلم می خواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم.

سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم.

 

اون جا ازدواج کردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی...

از زندگی، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم.

تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من.

اون سال ها منو ندیده بود و همین طور نوه هاشو.

وقتی ایستاده بود دم در  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا، اونم  بی خبر.

سرش داد زدم:" چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟! گم شو از اینجا! همین حالا!!!"

اون به آرامی جواب داد:" اوه خیلی معذرت می خوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم" و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد.

یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من در سنگاپور برای شرکت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه.

ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم.

بعد از مراسم، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون؛ البته فقط از روی کنجکاوی.

همسایه ها گفتن که اون مرده.

ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم.

اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن.

ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فکر تو بوده ام، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه هاتو ترسوندم.

خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا.

ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم.

وقتی داشتی بزرگ می شدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم.

آخه می دونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی.

به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ می شی با یک چشم

بنابراین چشم خودم رو دادم به تو.

برای من افتخار بود که پسرم می تونست با اون چشم  به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه.

با همه عشق و علاقه من به تو!!!



ادامه مطلب

[ دوشنبه 90/7/25 ] [ 11:54 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

میدونی فرق آدهایی که تو بهشت و جهنم هستن با هم چیه؟

یک مرد روحانی، روزی با خداوند مکالمه‌ای داشت: خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟
خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.!
افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می‌آمدند. آنها در دست خود قاشق‌هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته‌ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می‌توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دسته‌ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی‌توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند...
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: تو جهنم را دیدی!
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!
افراد دور میز، مثل جای قبل همان قاشق‌های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می‌گفتند و می‌خندیدند. مرد روحانی گفت: نمی‌فهمم!
خداوند جواب داد: ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می‌بینی؟ اینها یاد گرفته‌اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم‌های طمع کار تنها به خودشان فکر می‌کنند!



ادامه مطلب

[ دوشنبه 90/7/25 ] [ 11:53 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

وای مدرسه

مدرسه : زندان آلکاتراس
 
زنگ مدرسه : حمله آپاچی ها
 
معلمان مدرسه : جنگجویان کوهستان
 
رفتن به پای تخته سیاه : عملیات کرکوک
 
بـیرون از مـدرسه : خارج از محدوده 18قـدم
 
نگاه دانش آموز به معلم : می خواهم زنده بمانم
 
تعطیلات مدرسه : روزهای خوش زندگی
 
گرفتن نمره 20 : یک بار برای همیشه
 
امتحانات شهریور : شانس زندگی
 
اخراج ازمدرسه : مهاجرت
 
تقلب : چشم هایم برای تو
 
کارنامه : آن سوی آتش
 
مبصر : افعی
 
زنگ زیست : راز بقا
 
دفتر مدرسه : منطقه ممنوعه
 
پنج شنبه ها: خانه دوسـت کجاست
 
بردن کـارنامه به خانه : خانه در آتش
 
کارنـامه تـجدیدى : سالهای دور از خانه
 
انجمن مدرسه : ارتش سرى



ادامه مطلب

[ دوشنبه 90/7/25 ] [ 11:50 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

پول....؟

با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه،رختخواب خرید ولی خواب نه،ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه،می توان کتاب خرید ولی دانش نه،دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه




ادامه مطلب

[ دوشنبه 90/7/25 ] [ 11:49 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

بازم داستان دختر بی وفا

یه روز یه دختره یه پسره رو تو خیابون میبینه? خیلی ازش خوشش میاد... هر کاری میکنه که دل پسره رو به دست بیاره پسره اعتنایی نمیکنه... چون پسره فکر میکنه همه دخترا مثل همن... از داستانها شنیده بود که دخترا بی وفان... خلاصه میگذره 3?4 روز... تا اینکه پسره دل میده به دختره... با هم دوست میشن و این دوستی میکشه به 1سال 2سال 4 و 5... همینجوری با هم بزرگ میشن... خلاصه بعد از این همه سال که با هم دوست بودن پسره از دختره میپرسه چقدر دوسم داری؟!. دختره با مکث زیاد میگه: فکر نکنم اندازه ای داشته باشه... پسره میگه: مگه میشه عشقت رو دوست نداشته باشی؟!. میگه نه? نه اینکه دوستت ندارم? دوست داشتنم اندازه نداره... دختره از پسره میپرسه تو چی؟ تو چقدر دوسم داری؟ پسره هم مکث زیاد میکنه و میگه:خیلی دوستت دارم? بیشتر از اون چیزی که فکرشو کنی... روزها میگذره شبها میگذره تا اینکه پسره یه فکری به ذهنش میرسه? میگه میخوام این فکر رو عملی کنم... میخواست عشق خودش رو امتحان کنه... تا اینکه یه روز میرسه بهش میگه: من یه بیماری دارم که فکر نکنم تا چند روز دیگه بیشتر دووم بیارم? راستی اگه مردم چکار میکنی؟؟؟... دختره یه کم اشک تو چشاش جمع میشه و میگه: این چه حرفیه میزنی? دوست ندارم بشنوم... تو اگه مردی منم میمیرم?فکر میکنی خیلی ساده اس تنهایی و بدون تو موندن؟!... خلاصه حرف رو عوض میکنه و میگه: تو چی؟من اگه مردم تو چکار میکنی؟  پسره بهش میگه امتحانش مجانیه? اگه تو مردی بهت میگم چکار میکنم... خلاصه اتفاق میفته پسره یه نقشه میکشه که یه قتل الکی رخ بده... به فکرش میرسه الکی خودش رو به کشتن بد تا ببینه دختره چکار میکنه... یه تشییع جنازه واسه پسره میگیرن دفنش میکنن و پسره یه جا قایم میشه? میبینه دختره فقط یه شاخه گل قرمز میاره میندازه و میره... میبینه اهمیتی بهش نداده... دختره با کس دیگه ای رفته... پسره خیلی غمگین شده بود? دنیاش خیلی بی رنگ شده بود... تا اینکه بعد از چند روز دختره تصادف میکنه و میمیره... دختره رو دفن میکنن اما هیچکی سر مزارش نیست... پسره با یه دست گل یاس سفید میره سر مزارش... بهش میگه اون لحظه یادته که ازم این سوال رو کردی که اگه بمیری چکار میکنم? این کار رو میکنم? تمام یاسهای سفید رو با خون خودم قرمز میکنم و منم کنارت میمیرم...




ادامه مطلب

[ دوشنبه 90/7/25 ] [ 11:47 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

دخترا بی وفا هستن

یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از

 خیابانی عبور میکردند

دختر:وای چه پالتوی زیبایی جلوی ویترین یک مغازه

 می ایستند

پسر میگه: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست

داری؟

وارد مغازه که میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و

 بعد از نیم ساعت خوشش اومده

پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟

فروشنده:360 هزار تومان

پسر: باشه میخرمش

دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا

 میاری؟

پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش

چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند

دختر:ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت

 کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری

پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه:

مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را

 خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال

دیگه صبر کنم

بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن

پسر:عزیزم من رو دوست داری؟

دختر: آره

پسر: چقدر؟

دختر: خیلی

پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست

 نداشتی؟

دختر: خوب معلومه نه

یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و

 میگویید بیا فالت رو بگیرم

دست دختر را میگیرد

فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده

 ای درخشان عاشقی عاشق

چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند

فالگیر: عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با

موهای مشکی و چشمان آبی

دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند

پسر وا میرود

دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد

چشمان پسر پر از اشک میشود

رو به دختر می ایستدو میگویید :

او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم

دختر سرش را پایین می اندازد

پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی

 او را ببینی

ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از

 آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم

چرا با من اینکارو کردی چرا؟

دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد

علاقه اش را با خود نبرد




ادامه مطلب

[ دوشنبه 90/7/25 ] [ 11:46 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

ارسال اس ام اس رایگان از طریق اینترنت

توجه: دقت داشته باشید ، فقط عزیزانی که از اپراتور اول تلفن همراه استفاده می کنند قادر به ثبت نام در این سایت هستند .

- ارسال اس ام اس از طرف گوشی خودتان ! :

اگر تا به حال از طریق اینترنت اقدام به ارسال پیام کوتاه کرده باشید ، حتما دیده اید که اس ام اس های ارسالی شما از طرف شماره ای شبیه 30007985 و یا گزینه های مشابه ارسال میشه که شماره شرکتی است که از خدمات پیام کوتاه استفاده می کنید .

و همیشه SMSهای شما از طرف آن شرکت ارسال می شود .

اما سایتی که قصد معرفی آن را داریم به شیوه ای باور نکردنی ، اس ام اس را از طرف گوشی شما ارسال می کند …..دقیقا مثل اینکه شما با گوشی خودتان اقدام به ارسال SMS کرده اید …. طرف مقابل شماره ارسال کننده را شماره موبایل شما خواهد دید …. نه 30000 و غیره ….

مزیت دیگر این سایت اینه چون اس ام اس رو از طرف گوشی شما ارسال می کنه اگر طرف به اس ام اس شما جواب بدهد جواب آن به دستان خواهد رسید در صورتی که در دیگر سیستمها به دلیل استفاده از شماره های شرکتهای ارسال اس ام اس ، پیام در صورت جواب داده شدن به دست شما نمی رسه !

- اس ام اس هایی بدون تبلیغات :

مزیت دوم و بسیارعالی این سایت ، ارسال sms هایی بدون تبلیغات است …. که مطمئنا میتونه جالب باشه . شما خودتون سایتی رو سراغ دارید که بدون هیچ تبلیغی بتونید اس ام اس رایگان باهاش بزنید ؟ مطمئنا نه !

اما این سایت پیام های شما را بدون تبلیغات ارسال می کند !

- ارسال اس ام اس به سراسر جهان :

مزیت دیگر این سایت امکان ارسال اس ام اس به تمامی کشورهای جهان است … (دقیقا برعکس اکثر سایتهای ایرانی که تنها امکان ارسال پیام کوتاه رو فقط برای ایران دارند) .


- اطلاع از وضعیت پیامهای ارسال شده یا Delivery Report:

یکی دیگر امکانات جالبی که این سایت به شما ارائه می دهد ، امکان اطلاع از وضعیت پیام (Delivery Report) می باشد . توجه داشته باشید که پیامی که در همه سایتها مبنی بر ارسال موفقیت آمیز پیام شما ، پس از ارسال به نمایش در می آید به معنای Delivery Report نمی باشد بلکه آن پیغام تنها شما را از ارسال موفقیت آمیز پیام به سرور سایت مطلع می کند ، نه گزارش پیام رسیده به شخص .

به خاطر همین موضوع است که مثلا شما در سایتی اقدام به ارسال sms می کنید و سایت نیز به شما پیغام می دهد که پیام شما ارسال شده است در حالی که به دلیل بروز مشکلاتی ،هیچ وقت آن پیام به دست دوستتان نمی رسد ! (مشکلی که حتما به آن برخورد کرده اید) . همچنین اگر پیام شما با موفقیت ارسال شود ولی مثلا مشترک مورد نظر در دسترس نباشد و یا گوشی فرد موزرد نظر خاموش باشد . تنها هنگامی که فرد اس ام اس را مشاهده کند به شما اطلاع می دهد که پیام شما به دست وی رسیده است .


- امکان اضافه کردن دفترچه تلفن :

با استفاده از این قابلیت قادرید تا شماره دوستان و آشنایان خود را وارد کرده تا هنگام ارسال SMS برای آنها نیازی به حفظ شماره موبایل و تایپ شماره های آنها نداشته باشید . البته این بخش در اکثر سایتهای ایرانی و خارحی ارائه دهنده SMS نیز وجود دارد .


- امکان کسب اعتبار از طریق ارسال دعوت نامه برای دوستان خود :

حتما برای شما نیز این سوال پیش آمده که چه مقدار پیام کوتاه می توان با این سایت ارسال کرد . شما پس از ثبت نام قادر به ارسال تعداد محدودی پیام کوتاه می باشید اما نگران نباشید ، شما می توانید با ارسال دعوت نامه برای دوستانتان برای خود اعتبار کسب کنید . پس زیاد نگران نباشید … خدا بزرگه ….

همچنین قادرید تا در هر لحظه لیست کسانی که دعوت نامه شما را دریافت کرده و در سایت ثبت نام کرده اند را به همراه اعتبار جایزه خود بابت معرفی دوستتان به این سرویس مشاهده کنید .

- امکان ارسال پیام کوتاه در زمان و تاریخ مشخص :

یکی دیگر از مزیتهای جالب این سایت اینه که شما می تونید یک پیام را هم اکنون ارسال کنید ولی در زمان و تاریخی مشخص به دست دوستتان برسد !

مثلا فرض کنید می خواهید به مناسبت جشن تولد دوستتان ، یک پیام کوتاه برای وی ارسال کنید تا در هنگام جشن تولد ، مشاهده کند …..مطمئنا وقتی در کنار دوستتان نشسته اید و موبایلی نیر در دستتان نیست و دوستتان SMS شما را دریافت می کند ، تعجب خواهد کرد ….

همچنین می توانید پیامی را برای نیمه های شب برای دوستتان ارسال کنید تا وی را از خواب بیدار کنید ! در حالی که همان موقع شما در خواب هستید !

و هزاران فکر خفن دیگه که خودتون بهتر می دونید …


- امکان ارسال پیام گروهی :

یکی دیگر از قابلیتهای جالب این سایت امکان ارسال یک پیام برای تعداد زیادی از دوستانتان است ، مطمئنا این بخش هنگام ارسال پیامهای تبریک (مثل سال نو) و یا ارسال پیام های کوتاه تبلیغاتی به دردتون می خوره .

- مدیریت پیامهای ارسال شده :

در بخش دیگری که در سایت فوق قرار دارد ، قادرید تا آرشیو کامل پیام های ارسال شده را مشاهده کنید .

همچنین وضعیت Delivered Report پیام های کوتاه که قبلا در مورد آن توضیح دادیم نیز در همین بخش قابل مشاهده است .

جهت ثبت نام در این سایت کافی است ابتدا بر روی لینک زیر کلیک کنید:

ثیت نام

حال با صفحه ای مشابه صفحه زیر مواجه خواهید شد که جهت مشاهده سایت به زبان انگلیسی می بایست بر روی دکمه ای که به منظور تغییر زبان سایت به انگلیسی قرار داده شده است کلیک کنید :



سپس زبان سایت ، انگلیسی شده و جهت ثبت نام لازم است بر روی لینک ثبت نام که با عنوان Sign Up مشخص شده است ، کلیک کنید .


حال در صفحه موجود لازم است فرم ثبت نام را پر کنید که به شرح هر کدام می پردازیم




1- در قسمت اول نام و نام خانوادگی خود را تایپ کنید ، دقت کنید این نام می تواند جعلی یا نام مستعار خودتان باشد اما حتما باید شامل دو قسمت باشد :

مثلا : Mohamad Mobilestoon یا Mobilestoon Com و کلماتی مثل mobilestoon و یا Mohamad به تنهایی قابل قبول نیستند .

2- در قسمت شماره 2 می بایست یک ایمیل معتبر از خودتان را وارد کنید ، دقت داشته باشید ، این سایت یک کد فعال سازی به ایمیلی که درج کردید خواهد فرستاد که برای ادامه ثبت نام به آن نیاز خواهید داشت ، پس حتما یک ایمیل معتبر وارد کنید .

3- در قسمت شماره 3 می بایست یک کلمه عبور برای خود انتخاب کنید و در کادر بعدی نیز همان را تکرار کنید .

4- در قسمت شماره 4 کشور ایران را انتخاب کنید .

5- در قسمت شماره 5 می بایت شماره موبایل خود را بدون 0 اول آن درج کنید ، به طور مثال اگر شماره موبایل شما 09121 باشد می بایست در کادر فوق 9121 را تایپ کنید . دقت داشته باشید این سایت تنها برای مشترکین اپراتور اول قابل پشتیبانی است ، لذا چنانچه از سیم کارت های اپراتورهای دیگر از قبیل ایرانسل یا تالیا استفاده می کنید ، قادر به ثبت نام و استفاده از امکانات این سایت نمی باشید .

6- در بخش شماره 6 می بایست سن خود و جنسیت خود را انتخاب کنید .

با کادر Possible comments کاری نداشته باشید .

7- در بخش شماره 7 می توانید ابتدا تعیین کنید که اگر تنها 10 اعتبار داشتید یک ایمیل برای شما اتوماتیک ارسال شود که ضروری به نظر نمی رسد و بهتر است این گزینه را انتخاب نکنید .

اما قسمت I unconditionally accept The terms of use by submitting this form را جهت پذیرفتن شرایط سایت حتما می بایست انتخاب کنید (به اصطلاح تیک بزنید) .

سپس بر روی دکمه Submit کلیک کنید .

حال با پیغامی مواجه خواهید شد که به شما اطلاع می دهد ، ثبت نام شما انجام شد و جهت اتمام مراحل ثبت نام لازم است تا بر روی لینکی که به ایمیل شما فرستاده شده است کلیک کنید .


وارد اکانت ایمیل خود شوید و ایمیل مبوطه را بازگشایی کرده و بر روی لینک ارسالی کلیک کنید (در صورتی که با مراجعه به ایمیل خود آن را در Inbox نیافتید ، شاخه Bulk یا Spam ایمیل خود را نیز چک کنید) .

سپس اکانت شما فعال می شود .

پس از ورود به حساب کاربری خود ، می بایست شماره موبایل خود را در کادری ، بار دیگر وارد کرده و تایید کنید تا یک کد فعال سازی به موبایل شما ارسال گردد . سپس کد مورد نظر را در کادر مورد نظر تایپ کنید.

بعد از وارد شدن به سایت با Username و Password خود در منو بالا قسمت Send روی SMS کلیک کنید .

برای وارد کردن شماره فردی که می خواهید بعد از شماره 98 وارد کنید , Send رو بزنید.




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 90/7/14 ] [ 3:16 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

سوتییییییییییییی

*کارشناس داوری آقای اصفهانیان :بازیکن در این صحنه اقماض ...اقراض ... اعراض .." بعد فردوسی پور گفت :"منظورتون اقراره ؟! "

* چند سال پیش توی یه برنامه زنده شبکه تهران (فکر کنم شبهای تهران بود) احمدزاده بعد از اینکه یکی مسابقه رو برد گفت: هدیه ای به رسم امانت به شما میدیم !

* توی اخبار سراسری بود که آقای بابان همراه همکار خانومش می‌خواست خداحافظی کنه گفت: به همراه خانمم از شما خداحافظی می کنم !

* برنامه‌ی صبح ایرانی رادیو سراسری که از ساعت 6 و خورده ای صبح شروع میشه یک مجری خانم داره به اسم قلع ریز یا مشابه اون که یه روز، گفتند: یک خبر جالب می‌خوام براتون بخونم، تو اینترنت می‌گشتم (!) این خبر رو دیدم که نوشته یک پیرمرد به مدت 50 سال بالای درخت زندگی کرده و بعد فرمودند که: شوخی نیست، طرف 5 قرن بالای درخت بوده !

یه تبلیغی تو تلویزیون نشون میداد که ظاهرا مال یک شرکت آموزش کنکور به اسم ” تست قرمز ” بود … خلاصه یه پسره رو نشون میداد که کتابای اینا رو می خونه بعد میره سر جلسه با خیال راحت تست میزنه …فقط یه نکته ای هست … این پسره سر جلسه کنکور فقط یه پاسخ نامه دستش بود … هیچ پرسش نامه ای وجود نداشت …!

* یکی از برنامه های زنده شبانه چند سال قبل بود که تو شبکه تهران پخش می شد و احمدزاده و حسینی مجریاش بودن. خسرو شایگان (دوبلور) تلفنی باهاشون تماس گرفته بود و اینا هم گیر داده بودن که یه آهنگی رو که معمولا زمزمه می‌کنی بخون. هرچی این بنده خدا می گفت الآن چیزی یادم نیست ول کن نبودن که یه دفعه شروع کرد به خوندن : مرا ببوس …! مرا ببوس … اون دو تا هم که دستپاچه شده بودن فورا گفتن به به چه صدای خوبی! حالا می‌رسیم سر سوال بعد و هر جور بود نذاشتن بقیشو بخونه

یه بار گوینده اخبار ساعت 2 می‌خواست بگه وفات پدر آقای احمدی نژاد گفت: شهادت پدر آقای احمدی نژاد که سریع درست کرد. ولی معلوم بود اعصابش خرد شده و چند تا اشتباه دیگه هم کرد.

سوتی ترکان برنامه 90، فردوسی پور به مهمان میگه از 35 تا 70000 شماره انتخاب کنه

مهمان:4560

عادل:نه از 35000 تا 70000

مهمان:456500

عادل:نه از35000 تا 70000 مثلا چهل و خرده ای هزار پنجاه و خرده ای هزار

مهمان:40560

عادل: از 105000 تا 140000

مهمان:1000299

عادل:نه از 105000 تا   140000 مثلا صدو هشت نه هزار،صدوبیست هزار

مهمان:12000059




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 90/7/14 ] [ 12:14 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]

مردی که یکی از بزرگترین زلزله های قرن اخیر ایران را چند ساعت قبل

مردی که یکی از بزرگترین زلزله های قرن اخیر ایران را چند ساعت قبل از وقوع پیش بینی کرد!!

 

 

یزدفردا "رضا نکوهی :کودکی درسال 1323 در شهرستان طبس دیده به جهان گشود که اسمش را محمد نهادند.


او به دلیل اشتغال خانواده اش به امر دامداری در بیابانهای طبس از تحصیل باز ماند ،اما علم نه به سواد ظاهری که "العلم نور یقذف ا... فی قلب من یشاء" ...


محمد با تشکیل خانواده به امر کارگری در کوره ها ی آجرپزی یکی از روستاهای اطراف شهر مشغول شدو با تلاش در پی روزی حلال بود .


او هیچگاه از نمازاول وقت غفلت نورزید و مدام به تقوا و پرهیزگاری خود می افزود.


در این مسیر عنایاتی نیز به او می شد تا اینکه در 25 شهریور 57 در روستا خبری پیچید که محمد، خانواده اش را در وسط میدان روستا جمع کرده و می گوید زلزله ی وحشتناکی در راه است و مردم را از خطری که آنها را تهدید می کند آگاه می سازد والبته عدهای باورش می کنند و عده ی زیادی نیز باور نمی کنند آنچه را که محمد بدره می گوید !


اما محمد بدره در زیر نگاههای متعجب مردم، زیراندازی را روی سکویی در همان میدان می اندازد، خود و خانواده اش روی آن می نشینند.


هنوز چند ساعت از پیش بینی و اعلام خطر محمد بدره نمی گذرد، که زمان موعود فرا می رسد؛ حدود ساعت 7 و 36 دقیقه بعدازظهر 25شهریورماه 57 (ساعت 15 و 35 دقیقه و 56 ثانیه به وقت گرینویچ) (روز 16 سپتامبر 1978) شهرستان طبس به وسیلة یکی از بزرگترین زلزله های قرن اخیر ایران به لرزه درآمد و شهرزیبا و تاریخی طبس با سابقة بیش از 1000 سال قدمت بکلی ویران و 30 آبادی خراب و به 100 آبادی دیگر خسارت وارد آمد.


خسارتهای عمدة این زلزله در شعاع 30 کیلومتری طبس بود تلفات علیرغم جو هیجان زدة آن زمان رقمی حدود 20000 کشته را نشان می داد ولی آمار رسمی در مهر 57 از طرف مرکز آمار ایران 6363 نفر اعلام شد که 3662 نفر در طبس و 2701 نفر در آبادیهای اطراف آن بود.


در چند ثانیه هزاران نفر جان به جان آفرین تسلیم کردند و محمد بدره و خانواده اش اولین کسانی بودند که به حال مصدومین روستای خود رسیده و آنها را دلداری میدادند.


محمد بدره جزو اولین نفراتی بود که هر چه در توان داشت جهت کمک به جبهه اهدا نمود و در آخر از جان خود نیز مضایقه ننمود و 24 سال پیش در قطعه ای از بهشت_شلمچه_ به صف شهدای بدر و احد و سایر ملکوتیان بهشتی پیوست و پیکر پاکش چند روز بعد در هفتم بهمن 1365 تا روز موعود در زمین به ودیعه گذاشته شد.


او در پیامی برای آیندگان در وصیت نامه اش نوشت:"توصیه می کنم اگر شهید شدم اسلحه بر زمین افتاده ام را برگیرید. بر خصم زبون بتازید، نگذارید که اسلحه افتاده ی من را دشمن به چنگ آورد.کربلا من عاشق روی شمایم. کربلا من عاشق ایثار جانم."


روحش شاد یادش گرامی




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 90/7/14 ] [ 12:2 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]