سفارش تبلیغ
صبا ویژن

؟؟؟؟؟

به غیر خویشتن از هیچ کس ملالم نیست ...

هر بار که موهایم را می بندم ... می آیی ...
لبخند می زنی و آرام می گویی :

جودی ی ی ی ی ی ابوت ت ت ت

و با هم قهقهه می زنیم !!
هنوز هم وقتی می خندی صورتت خیس می شود؟؟
........................

خیره نگاهت می کنم ...
چشم هایت شیطنت همیشگی را فراموش کرده ...
لا به لای اشک هایت به دنبال نوری می گردم
که نو جوانی ام را به لکنت می انداخت
و دلم را طوفانی می کرد ...

یادم می آید ...
سهم چشم هایت به کسی دیگر تعلق دارد !!

نگاه از چشم ات بر می دارم به پلک بر هم زدنی !!
........................

تنها که می شوم ...
لبخندت هنوز هست ...
به پهنای صورتت ...
با دندان های سفیدت که زندانی ارتودنسی شده ...
می دانی ؟
از پشت این میله ها هم ...
زیباترین لبخند دنیا را صاحبی !!
هنوز دلم به دوستت دارم تردید دارد !!

تو را که می بینم ...
کسی در گوشم به زمرمه می خواند :
اگر با من نبودش هیچ میلی ...

سهم لبخند از بند آزاد شده ات ...
نصیب کدام خوشبخت ترین شده این روزها ؟
........................

سه نقطه هایم را هنوز از تو یادگار دارم ...
و اسلوب نگاشتنم را ...
و گاه و بی گاه دلتنگ شدنم را ...
دفتر خاطرات آبی ام نیز از آن توست هنوز ...
چه بی رحمانه به دنبال خویش کشاندی ام ...

جوان بودم هنوز برای تجربه هایی که با تازیانه آموختی ام !!

حال ات را می دانم ...
بگو بال ات چطور است ؟؟

بخوان و پاک کن و نام خویش را بنویس ...
به دفتر غزلم هر چه نقطه چین دارم !!

........................

چشم هایم را که می بندم پیرتر می شوم ...
هر خطی شاید یادگار رودخانه ی اشکی باشد که برای کسی روانه ساخته ام !
شاید رنج سال های با تو نبودنم باشد ...
ردی از خنده های بی روحم نیز ... شاید ...

هیچ می دانی که آشفته ترم کرده ای با آمدنت ... این روزها ؟؟

سکوتم جواب سوال هایت باشد کاش !
جواب همه ی سال هایی که نبودی نیز ...
........................

به غیر خویشتن از هیچکس ملالم نیست ...
خود این دلیل مرا بس اگر ملالم هست !!


دلم برای کسی تنگ نیست !!




ادامه مطلب

[ یکشنبه 90/7/3 ] [ 11:56 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]