سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شوهر کردن دختر پادشاه

دختر پادشاهی از پدر خود میخواهد، که او را تنها به کسی شوهر دهد که بتواند به پرسشهای منظوم او پاسخ گوید، بزرگان و امیرزادگان، همه از پاسخ گفتن درمی مانند و سرخود رادر این راه برباد میدهند. تا آنکه دلاک کچلی در پاسخگویی به پرسشهای دختر پادشاه توفیق حاصل می کند. پرسشهای آن دختر چنین بود:


1- من اگر آهو شده به کوهها بگریزم، چه می کنی؟

2- من اگر مشتی دانه شده، بر زمین ریختم، چه می کنی؟

3- من اگر گُلی شده بر کوهها رُستم، چه می کنی؟

4- من اگر سیبی شده به درون صندوقی رفتم، چه می کنی؟

 

پاسخ آن دلاک کچل چه بود

 

 

 











پاسخ چیستان و معما :

دلاک کچل نیز پرسشهایی مطرح کرد که این پرسشها در حقیقت، پاسخ پرسشهای آن دختر بود. او پرسید

1- اگر من سگی شده آهو را گریزاندم، چه می کنی؟

2- اگر من خروسی شده دانه ها را برچیدم چه می کنی؟

3- اگر من باغبان خردسالی شده، گل را چیدم، چه می کنی؟

4- اگر من دامادی شده، سیب را خوردم و بدن ترا در آغوش گرفتم چه می کنی؟

همینکه پسرک دلاک این جمله را برزبان راند، دختر پادشاه فریادی کشیده و گفت: آی دایه ها، معمای مرا پیدا کردند و او را به پسر دلاک دادن




ادامه مطلب

[ شنبه 90/6/5 ] [ 1:25 عصر ] [ محمدجوادصحرائی ]